همزمان با اتفاقاتی که برای جک و همراهانش افتاد، رودریک و افرادی که با او هستند در لبه یک پرتگاه با غول ها مواجه می شوند. یکی از غول ها، پیشکار رودریک را می خورد و غول دیگر به وی نزدیک می شود؛ اما در آخرین لحظه، رودریک، تاج را از کیفی که همراه خود دارد، خارج کرده و در مقابل غول می گیرد…
سکانس های مذکور به داستان فرعی مربوط می شود و همان طور که در ابتدای تحلیل گفته شد برای افزودن به جذابیت فیلم به آن اضافه شده اند. فیلم در لحظه ای که رودریک، تاج را در مقابل غول نگه می دارد قطع شده و کارگردان در ذهن بیننده، سوال بزرگی ایجاد می کند و به سراغ سکانس بعدی می رود. این ابهام و سوال باعث اشتیاق بیشتر بیننده به دنبال کردن فیلم و فهمیدن نتیجه می شود.
در ادامه فیلم شاهد گفتگوی رئیس غول ها با شاهزاده خانم هستیم که در یک قفس زندانی شده است. غول دو سر سعی دارد تا مسیر راهیابی به دنیای انسان ها را پیدا کند به همین دلیل طی گفتگو با شاهزاده از وی می خواهد که مسیر را به او نشان دهد. سپس قفس را بلند کرده و شاهزاده خانم را نزدیک افرادش می برد تا او را تماشا کنند…
از لحظه روییدن لوبیا در خانه جک و بیهوش شدن وی، بیننده خبری از سرنوشت شاهزاده خانم نداشت؛ اما در این بخش متوجه زنده بودن او و اسارتش به دست غول ها می شود. در بخش دیگری از فیلم، غولی که فرمانده ارتش پادشاه و یکی از افرادش را در کنار برکه اسیر کرده بود به محل اجتماع غول ها آمده و آنها را به رئیس تحویل می دهد. غول دو سر از آن دو نیز درباره مسیر بازگشت به دنیای انسان ها سوال می کند تا انتقام شکست پیشین خود از اریک کبیر را بگیرد؛ اما پاسخی دریافت نمی کند.
هنگامی که غول ها برای دیدن شاهزاده خانم و شنیدن حرف های رئیس خود درباره رفتن به زمین و کشتار انسان ها گرد هم جمع شده اند، رودریک با تاجی بر سر به همراه دو غولی که در لبه پرتگاه دیدیم وارد گردهمایی غول ها شده و تمام غول ها با دیدن تاج به او تعظیم می کنند. رودریک به رئیس غول ها نزدیک شده و به او دستور می دهد که در مقابلش سجده کند. سپس پای خود را روی سر غول گذاشته و به بالای تخت پادشاهی غول ها می رود…
در مورد داستان فرعی که به تاج و تاثیر قدرت آن بر غول ها اشاره دارد باید به چند نکته اشاره کرد. برای درک این سکانس از فیلم، لازم است مخاطب با آیین «کابالا» و جهان بینی مورد نظر آن آشنایی داشته باشد. برای آشنایی با کابالا ضرورت دارد منابع اصلی و مهم این آیین همچون کتاب «زوهر» و آثار منصوب به خاخام «اسحاق لوریا» و شاگردانش را مطالعه نمود. همچنین با مکاتب نوین کابالا که امروزه در غرب مشغول فعالیت هستند نیز آشنا شد. اما از آنجا که در این نوشتار قصد پرداختن تخصصی به این مبحث را نداریم، توضیح مختصری پیرامون این آیین و بخش هایی از آن که با فیلم مرتبط است ارائه می کنیم:
کابالا یا قبالا همان عرفان یهودی است که در طول زمان با آیین ها و مناسک ملل مختلف از جمله مصریان باستان آمیخته شده است. این آیین، نوعی جهان بینی خاص را ترویج کرده و جهان هستی را بر اساس باورهای خاص خود توضیح می دهد.
در کابالا درختی وجود دارد که دارای یک الگوریتم با ده سفیروت است. هر یک از این سفیروت ها در واقع مظهری از صفات و ویژگی های خداوند هستند و اعظم اسمای الهی را تشکیل می دهند. بر اساس اعتقاد کابالیست ها این ده سفیروت، ده مرتبه یا مقام از جهان هستند که معرف عرفانی ترین وجه خداوند می باشند.

اما آنچه برای ما اهمیت دارد و به فیلم مربوط می شود، خداشناسی کابالایی است. در کابالا، انسان به عنوان موجودی خدای گونه معرفی می شود. در واقع کابالا، خدا را موجودی می داند که شباهت زیادی به انسان دارد و او را نمونه ازلی و اولیه انسان معرفی میکند.
این نحوه نگاه به هستی و خداوند نیز ریشه در نگاه عهد عتیق دارد. خدایی که در تورات توصیف شده دارای ویژگی های ظاهری شبیه انسان است. خدایی که در باغ بهشت قدم می زند، با یعقوب کُشتی گرفته و شکست می خورد و…
تورات – سِفر پیدایش – بخش «سقوط انسان»
۸_ عصر همان روز، آدم و زنش، صدای خداوند را که در باغ راه می رفت شنيدند و خود را لابلای درختان پنهان کردند.
کابالیست های نوین معتقدند که انسان با بالا رفتن از درخت کابالا (یعنی به وجود آوردن صفات و مظاهر ده گانه در خود) می تواند به مقامی شبیه خدا برسد. این مسئله شباهتی به آنچه اسلام درباره نزدیک شدن انسان به خداوند می گوید ندارد. در کابالا، انسان عبد و بنده خدا نیست و برای تبدیل شدن به خدا و کسب قدرتی هم تراز با او تلاش می کند.

همان طور که می بینید در این ساختار ده گانه، بالاترین مرحله «کِتِر» یا تاج و پایین ترین نقطه نیز «ملخوت» یا همان ملکوت است. در این ساختار، کتر یا تاج بر سر انسان و ملکوت در زیر پایش قرار گرفته است.
مسئله دیگری که باید به آن اشاره کرد نحوه مواجهه انسان کابالیست با خداست. خدا در آغاز خلقت با نافرمانی آدم و حوا و خوردن میوه ممنوعه توسط آنها مواجه شد. بر اساس متن عهد عتیق، این نافرمانی منجر به آگاه شدن انسان گردید.
در این هنگام خدا به دلیل ترس از احتمال دسترسی بشر به درخت جاودانگی، اقدام به بیرون کردن آدم و حوا از بهشت نموده و رنج و مشقت زندگی در زمین را به نسل آنها تحمیل کرد. حال کابالا راهی را نشان می دهد که انسان بتواند با طی کردن مراحل ده گانه به مقام خدایی دست یافته و از رنج زندگی مادی در زمین نجات یابد. علاوه بر این بتواند انتقام ظلمی که در ابتدای خلقت در حقش روا داشته شده را نیز بگیرد.
در لحظه روبرو شدن رودریک با رئیس غول ها، وجود تاج بر سر او باعث سجده غول می شود. رودریک پای خود را روی سر غول گذاشته و به روی تخت می رود. سپس دروبین روی صورت غول زوم کرده و ناراحتی شدید او را به تصویر می کشد. اما مهم ترین نکته در این سکانس مربوط به نحوه ایستادن رودریک روی تخت است. در اینجا شاهد هستیم که یک انسان از زمین به آسمان رفته و خدایان را وادار به تسلیم و اطاعت از خود می کند. رودریک در حالی ایستاده است که تاج بر بالای سرش قرار دارد و ملکوت نیز زیر پایش واقع شده است.
همزمان به موسیقی فیلم در این صحنه دقت کنید، از لحظه ای که رودریک اولین قدم را بر می دارد و از روی سر غول عبور می کند تا هنگام ایستادن او روی تخت با حالتی فاتحانه، یک موسیقی حماسی پخش می شود. این صحنه ها در واقع نشان دهنده برتری انسان در برابر خدایان و فتح جایگاه از دست رفته انسان در ابتدای خلقت است.
بار دیگر تاکید می کنیم که تمام این اتفاقات مربوط به داستان فرعی فیلم بوده و بیننده باید در ذهن خود داستان اصلی یعنی تقابل جک با غول را مد نظر داشته باشد. به همین دلیل هر آنچه مربوط به رودریک است را می توان حذف نمود. نه تاج قرار است در دست رودریک بماند و نه جایگاهی که اکنون آن را تصاحب کرده است…
رودریک بعد از تسلط بر غول ها به آنها دستور می دهد که برای حمله به زمین آماده شوند. سپس دوربین به سراغ آشپزخانه غول ها می رود که غولی در آنجا قصد دارد فرمانده ارتش پادشاه و شاهزاده خانم را به همراه دو خوک برای شام بپزد. در این هنگام جک که با تعقیب یکی از غول ها خود را به آنجا رسانده با غول آشپز درگیر شده و او را می کشد…
از نگاه نمادگرایانه، خط تعلیق اصلی داستان، کشمکش جک با غول بر سر تصاحب شاهزاده خانم است. اینکه اکنون شاهزاده در آستانه کشته شدن قرار گرفته به دلیل دستوری است که رودریک داده است. در صحنه ای از فیلم می بینیم یکی از غول ها که شاهزاده را پیدا کرده به رئیس می گوید که طبق قوانین هر کس شاهزاده را پیدا کرده باید او را بخورد؛ اما رئیس غول ها عصبانی شده و با گرز به او حمله می کند. سپس می گوید: من قوانین را می دانم اما این دختر فرق دارد و به همین دلیل مال من است.
حال جک به سراغ شاهزاده خانم آمده و پس از کشتن غول آشپز، او را از آن خود می کند. اگر به خط تعلیق اصلی فیلم که تاکنون اتفاق افتاده دقت کنید با روند جالبی مواجه خواهید شد. شاهزاده خانم ابتدا در خانه جک بود سپس حادثه ای او را به آسمان برد و در اختیار غول ها قرار داد. اکنون دوباره جک او را از آن خود ساخته و می برد. این خط تعلیق در ادامه فیلم نیز امتداد یافته و می توان آن را دنبال نمود.
صبح فردا رودریک با ارتشی از غول ها به محل اتصال ساقه لوبیا آمده و آماده حمله به زمین می شوند. در این میان فرمانده ارتش پادشاه که در آن نزدیکی کمین کرده به رودریک حمله کرده و او را می کشد.
کارگردان تا این بخش از فیلم با استفاده از شخصیت رودریک به دنبال جذاب کردن فیلم با یک داستان فرعی بود. با مرگ او و حذف شخصیت وی از فیلم اکنون داستان فرعی تا حد زیادی کم رنگ شده و فقط تقابل میان قهرمان و ضد قهرمان باقی می ماند.
پس از مرگ رودریک، رئیس غول ها، جسد او را برداشته و تاج را از از سرش می گیرد. سپس تاج را در انگشت خود گذاشته و به افرادش نشان می دهد. این کار باعث می شود همه غول ها در برابر او زانو بزنند. سپس لوبیاهایی که از دست رودریک افتاده را برادشته و درون آب می اندازد…
در این صحنه شاهد آن هستیم که قدرت توسط یک شیء اعمال می شود و هر کس که آن شیء یعنی تاج را در اختیار داشته باشد، می تواند اراده خود را بر دیگران تحمیل نماید. در این دیدگاه، اصالت به شیء داده شده و همان طور که یهود اعتقاد دارد تسلط حضرت سلیمان ع بر اجنه نیز به دلیل در اختیار داشتن یک شیء خاص بوده است (انگشتر یا همان خاتم سلیمان)
این دیدگاه در مقابل دیدگاه اسلام قرار دارد که اشیاء و موجودات را به خودی خود فاقد قدرت دانسته و سرمنشا هر قدرتی را نزد خدا جستجو می کند. فرازی از دعای جوشن کبیر که پیرامون قدرت خداوند و رابطه موجودات با او بحث می کند را در زیر مشاهده می کنید:
﴿۶﴾ يَا مَنْ تَواضَعَ كُلُّ شَىْءٍ لِعَظَمَتِهِ، يَا مَنِ اسْتَسْلَمَ كُلُّ شَىْءٍ لِقُدْرَتِهِ، يَا مَنْ ذَلَّ كُلُّ شَىْءٍ لِعِزَّتِهِ، يَا مَنْ خَضَعَ كُلُّ شَىْءٍ لِهَيْبَتِهِ، يَا مَنِ انْقادَ كُلُّ شَىْءٍ مِنْ خَشْيَتِهِ، يَا مَنْ تَشَقَّقَتِ الْجِبالُ مِنْ مَخافَتِهِ، يَا مَنْ قامَتِ السَّمَاوَاتُ بِأَمْرِهِ، يَا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِإِذْنِهِ، يَا مَنْ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ، يَا مَنْ لَايَعْتَدِى عَلىٰ أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ.
اى که هر چیزى در برابر عظمت وجودت فروتن هست، ای که هر چیز در برابر قدرت تو تسلیم گردیده است، ای که هر چیزى در برابر عزت و شوکتت ناچیز گشته است، ای که هر چیز در برابر هیبتت خاضع گردیده ، اى که هر چیزى در برابر قدرتت فرمانبردار و مطیع گردیده، اى که قدرت تو کوهها را از دل زمین بیرون كشیده است اى که به امر تو آسمانها برپا گشته است و كرات به اذن تو در مدار خود مستقر گشته ، اى که رعد به لطف و احسان تو غرِّش زند، اى که بر مخلوق خود هیچ ستمی نکند.
بعد از رویش لوبیاها، رئیس غول ها به افرادش دستور حمله به زمین را می دهد و غول ها نیز به سمت ساقه های لوبیا می روند…
در زمان حمله، رئیس غول ها در حال صحبت با یکی از افرداش است و به او گوشزد می کند که پرنسس مال من است. دلیل اصرار وی برای تصاحب شاهزاده خانم چیست؟ در این بخش از فیلم کارگردان بار دیگر به خط تعلیق اصلی داستان یعنی تقابل جک و غول بر سر تصاحب شاهزاده خانم اشاره می کند.
غول ها به زمین رسیده و به افراد پادشاه که در حال بازگشت به قصر هستند، حمله می کنند. تعدادی از افراد پادشاه توسط غول ها کشته می شوند؛ اما پادشاه و دخترش و جک موفق می شوند خود را به قصر برسانند. غول دو سر تلاش زیادی می کند تا جک را به چنگ بیاورد ولی در نهایت از پل به درون خندقی که دور قصر وجود دارد و سطح آب آن با قیر مذاب پوشیده شده سقوط کرده و درون آتش می افتد.
رئیس غول ها درون خندق پر از آتش می افتد و سپس زیر آب غرق می شود اگر به نحوه جدا سازی رئیس غول ها از افرادش و ارتباط آن با صحنه های بعدی دقت کنید خواهید دید که کارگردان تعمدا این کار را انجام داده است تا روند فیلم را به سمت و سوی خاصی هدایت کرده و به هدف خاصی برسد.
در این سکانس دو اتفاق مهم می افتد. نخست اینکه رئیس غول ها در میان آتش دست و پا می زند سپس به زیر آب می رود؛ اما بر خلاف تصور افرادش که در حال تماشای او هستند، غرق نشده است. او در ته خندق متوجه جریان آبی می شود که به زیر قصر می رود و به آرامی در راستای آن جریان شنا می کند. اتفاق دوم در حیاط قصر و در بحبوحه جنگ میان غول ها و انسان ها رخ می دهد. پادشاه به جک و دخترش ماموریت می دهد به بالای قصر رفته و مشعل بزرگی که در آنجا قرار دارد را روشن کنند تا از این طریق به کشورهای همسایه هشدار داده و آنها را از خطر مطلع سازند.
همانگونه که پیش از این گفته شد این دو اتفاق با هدف خاصی رقم می خورد و کارگردان از این طریق بار دیگر خط تعلیق اصلی داستان را به نمایش می گذارد. جدا شدن غول از افرادش و جدا شدن جک و شاهزاده خانم از پادشاه و صحنه نبرد کاملا هدفمند می باشد. در ابتدای فیلم گفتیم که سه عنصر اصلی داستان یعنی جک، غول و شاهزاده خانم به عنوان شخصیت های اصلی این فیلم مطرح هستند. جک (انسان یهود کابالیست) و رئیس غول ها (خدا) بر سر تصاحب شاهزاده خانم (بهشت) با یکدیگر در کشمکش هستند. اکنون کارگردان این سه شخصیت را از دیگران جدا کرده و آنها را به محیط دیگری منتقل می سازد.
جک و شاهزاده خانم به درون تالار قصر می روند، همزمان غول نیز کف تالار را شکسته و وارد آنجا می شود. سپس تعقیب و گریز میان آنها آغاز می شود. در این میان جک و شاهزاده خانم در گوشه ای پنهان شده اند و غول دو سر در حال بو کردن محیط اطراف برای پیدا کردن آنهاست.
در این بخش باید به دو نکته مهم توجه کرد: نخست علائم و نشان هایی که در کف قصر شاه و همچنین روی پرده ها و دیوارها وجود دارد. این نشان مخصوص در واقع شکل سنتی نشان سلطنتی بریتانیا است. این نشان دو شیر را به تصویر می کشد که یک سپر را بین خود نگه داشته اند و یک تاج نیز در بالای سپر وجود دارد. دلیل تاکید کارگردان بر بریتانیا را در انتهای فیلم توضیح خواهیم داد.
نکته دوم به دیالوگ های فیلم مرتبط است. در اینجا رئیس غول ها، جمله بسیار مهمی را بر زبان می آورد:
«بشر دوست دارد که خودش را جاودانه کند. فکر می کند که می تواند تا ابد زنده بماند»
سوالی که مطرح می شود این است که چرا رئیس غول ها باید در این رویارویی به تلاش انسان برای دستیابی به جاودانگی اشاره کند. اصلا جاودانگی چه ارتباطی به این تقابل دارد و چرا غول از جاودانه شدن بشر نگران است؟
برای یافتن پاسخ بار دیگر به سراغ عهد عتیق رفته و اتفاقات ابتدای خلقت را بررسی می کنیم:
تورات – سِفر پیدایش – بخش «سقوط انسان»
۲۲_ سپس خداوند فرمود: آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نبايد گذاشت از ميوه «درخت حيات» نيز بخورد و تا ابد زنده بماند.
23_ پس خداوند او را از باغ عدن بيرون راند تا برود و در زمينی که از خاکِ آن سرشته شده بود، کار کند.
۲۴_ بدين ترتيب او آدم را بيرون کرد و در سمت شرقی باغ عدن، فرشتگانی قرار داد تا با شمشير آتشينی که به هر طرف می چرخيد، راه « درخت حيات » را محافظت کنند.
همان طور که تورات می گوید آدم و حوا بعد از خوردن میوه درخت دانش به آگاهی دست یافتند و مانند خدا، نیک و بد را درک کردند. اکنون تنها تفاوت آنها با خدا در عمر جاودان بود و اگر از میوه درخت حیات نیز می خوردند دیگر با خدا برابر می شدند. به همین دلیل خدا پیش دستی کرده و راه رسیدن به آن درخت را به وسیله فرشتگانی با گرزهای آتشین مسدود می کند. دلیل مطرح ساختن بحث تلاش بشر برای دستیابی به جاودانگی و عمر ابدی در این سکانس توسط رئیس غول ها همین نکته است.
غول در نهایت مخفیگاه آن دو را پیدا می کند و آنها مجبور به فرار می شوند. غول به دنبال آنها دویده و پس از یک تعقیب و گریز طولانی، پرنسس را می گیرد. جک برای نجات پرنسس به غول حمله کرده اما در چنگال او اسیر می شود. در آخرین لحطه که غول قصد دارد جک را بخورد، فکری به ذهن جک خطور می کند. او لوبیایی را که از قبل در گردنبند خود پنهان کرده بود را درون دهان غول انداخته و رویش سریع لوبیا باعث کشته شدن غول می شود.
در ابتدای این کلیپ به جمله غول دو سر دقت کنید. او هنگام تعقیب جک به وی می گوید:
«او (شاهزاده خانم) مال من است پسر»
این جمله نشان می دهد که هدف اصلی غول به چنگ آوردن شاهزاده خانم است و در این مسیر جک را رقیب خود می داند. وقتی غول، شاهزاده خانم را می گیرد مجددا روند دست به دست شدن پرنسس میان جک و غول تکرار می شود که یک بار دیگر آن را مرور می کنیم. در ابتدای فیلم شاهزاده خانم در کلبه جک و همراه او بود سپس با روییدن لوبیا از وی جدا شده و به آسمان رفت و در اختیار غول قرار گرفت. بعد از آن جک به آسمان رفته و پرنسس را نجات داد و مجددا او را تصاحب کرد. اکنون در این سکانس بار دیگر غول، پرنسس را از جک گرفت و در نهایت جک توانست با کشتن غول برای همیشه شاهزاده خانم را تصاحب کند. در اینجا خط تعلیق اصلی فیلم یعنی کشمکش میان جک و غول بر سر تصاحب شاهزاده خانم به پایان می رسد.
بعد از کشته شدن غول دو سر، جک تاج را برداشته و به حیاط قصر که صحنه جنگ میان ارتش پادشاه و ارتش غول هاست باز می گردد. در این هنگام غول ها توانسته اند با پایین کشیدن پل متحرک به حیاط قصر وارد شده و عرصه را بر انسان ها تنگ کنند. اما جک با گذاشتن تاج شاه اریک بر سر موفق می شود آنها را رام کرده و تسلیم خود نماید.
این صحنه ها جزو داستان فرعی و حواشی فیلم بوده و نشان دهنده دستیابی جک به مقام شاه اریک یا همان حضرت سلیمان ع است. کابالیست ها معتقدند که قدرت سلیمان ع در تسخیر اجنه و دیگر موجودات به دلیل وجود یک شیء ارزشمند جادویی بوده است و انسان می تواند در صورت دستیابی به آن جادو، اجنه و حتی خدایان را تسلیم خود سازد.
فیلم به چند سال بعد رفته و زمانی را نشان می دهد که جک و شاهزاده خانم صاحب دو فرزند شده اند. جک در حال تعریف قصه غول ها برای فرزندان خویش است که یکی از بچه ها درباره سرنوشت تاج و مکان فعلی آن سوال می کند. جک با لبخندی پاسخ می دهد که جای تاج امن است…
پیرو سوال کودک درباره مکان تاج، دوربین از اتاق خواب دو فرزند جک و شاهزاده خانم بیرون رفته و روند تحول تاج طی دوره های زمانی مختلف را نشان می دهد. در این تصاویر افرادی را می بینیم که در حال افزودن قطعات طلا و جواهرات متعدد به تاج هستند و آن را از شکل اولیه به صورتی باشکوه تغییر می دهند. همزمان با این تصاویر، چند صدا در حال روایت نسخه های مختلف داستان جک و لوبیای سحرآمیز هستند که به بیننده القا می کند روایت های مختلفی از این قصه کهن وجود دارد.
سپس فیلم چند قرن به جلو می آید و به زمان ما می رسد. حالا تاج «شاه اریک» در یک موزه قرار دارد و یک معلم تاریخ انگلیسی در حال توضیح دادن تاریخچه آن برای دانش آموزان خود است تا نسل جدید را با عقبه تاریخی کشورشان آشنا کند…
فیلم به پایان می رسد و مخاطب شاهد آن است که در پایان همه ماجراها به انگلستان و خانواده سلطنتی آن گره می خورد. تاجی که در ابتدا متعلق به اریک کبیر بود و سپس به پادشاه آلبیون و جک رسید اکنون در طی نسل های متمادی به پادشاهان انگستان رسیده است. کارگردان در انتهای فیلم سعی دارد تا راز بزرگی را به مخاطب بشناساند. آن راز بزرگ، پیوند خونی خاندان سلطنتی انگلیس با شاه اریک است. مخاطب گرامی می تواند برای درک بهتر موضوع درباره نژاد خاندان سلطنتی انگلیس و تاریخ و نشان های آنها مطالعه نماید.
همان طور که گفته شد فیلم «جک غول کش» روایتی از کتاب مقدس را به نمایش گذاشته و تلاش انسان برای جنگ با خدا و گرفتن انتقام رانده شدن آدم و حوا از بهشت را به تصویر می کشد. این فیلم درصدد القای نوعی جهان بینی توراتی است که با آموزه های کابالا ترکیب شده و انسان را در مقابل خدا قرار می دهد. در پایان باید به این نکته اشاره نمود که دیدگاه اسلام درباره رابطه انسان با خدا، تفاوتی عمیق با دیدگاه مطرح شده در تورات دارد که نیازمند بحثی جداگانه و مفصل است.
«پایان»