بسم الله الرحمن الرحیم
فیلم «من؛ فرانکنشتاین» بر اساس رمان معروف فرانکنشتاین اثر «مری شلی» نویسنده انگلیسی ساخته شده است. این رمان برای نخستین بار در سال ۱۸۱۸ میلادی انتشار یافت. فرانکنشتاین دانشمند نابغه و جاه طلبی بود که با کنار هم قرار دادن اجزای بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریسیته به آن، توانست موجودی شبیه انسان اما با ابعادی بزرگتر از یک انسان عادی خلق کند. موجودی مخوف که در سرتاسر بدنش رد بخیه های ناشی از دوختن به چشم می خورد. این موجود شرور پس از زنده شدن، اقدام به اذیت و آزار دیگران و حتی خالق خویش می کند. در نهایت فرانکشتاین توسط مخلوق خویش از بین رفته و زندگیش خاتمه می یابد…
ما در این نوشتار قصد پرداختن به رمان شلی را نداریم؛ اما برای درک بهتر مخاطب لازم است نگاهی گذرا به وجه سمبلیک آن بیندازیم. رمان شلی درباره دانشمندی است که به کار عجیب و خاصی همچون خلقت انسان دست می زند که مختص خداست.
در این میان موجودی خلق می شود که شباهت زیادی به یک هیولا دارد، نه نامی بر او گذاشته شده، نه همدمی دارد و نه هدفی برایش تعیین شده است. این موجود تنها و سرگردان وقتی چشم به حیات باز کرده و وضعیت خود را مشاهده می کند، کینه خالق را به دل گرفته و او را مقصر وضع نابسامان خود قلمداد می کند. سپس خالق خود را از بین می برد…
این رمان سمبلیک که نگاهی نمادگرایانه به خلقت انسان و سرگردانی و تنهایی او در این جهان دارد در حقیقت بازتاب شرایط فکری و فلسفی عصر نویسنده است که آن هم ریشه در عهد عتیق دارد. نگاهی که در نهایت خود به نظریه «مرگ خدا» در تفکر نیچه می رسد. در همین راستا «امیل زولا» گفته است که ما پس از خلقت با تنهایی، دردها و رنج هایمان رها شده ایم. ماهیت بشر در این جهان با این مسائل عجین شده است. این تفکر در واقع مایوس از یافتن پاسخ به سوال بزرگ بشر یعنی چیستی جهان و هدف خدا از خلقت انسان بوده است که پرداختن به آن، نیازمند بحثی جداگانه است.
برگردیم به تحلیل فیلم «من، فرانکشتاین»…
در این فیلم، نویسنده با الهام گیری از داستان معروف فرانکشتاین، دست به خلق اثری زده است که رنگ و بوی آخرالزمانی داشته و با استفاده از آموزه های کتاب مقدس در پی ایجاد فضایی دو قطبی از تقابل فرشتگان و شیاطین و ارتباط دادن آن به اتفاقات پیش بینی شده در پایان تاریخ است.
پروتاگونیست در این فیلم، مخلوق فرانکشتاین است که پس از مرگ خالق خود به طور ناخواسته درگیر ماجرای خطرناکی شده و شیاطینی را در برابر خود می بیند که قصد دستگیری و فهمیدن راز خلقت او را دارند. این مسئله باعث جلب توجه فرشتگان نگهبان شده و آنها نیز در پی فهمیدن علت علاقه مندی شیطان به این مخلوق بر می آیند.
آنتاگونیست فیلم نیز شاهزاده شیاطین است که از ابتدا تا انتهای فیلم به دنبال دستیابی به راز خلقت مخلوق فرانکشتاین بوده تا از آن در راستای اجرای نقشه ای شوم و مهلک بهره برداری کند. هر چند در انتهای تحلیل فیلم متوجه می شویم که شیطان مذکور در لایه های پنهانی فیلم، نماد شخصیت دیگری بوده و در حقیقت شیطان نیست.
شخصیت اصلی در رمان مری شلی، یک هیولای وحشتناک و فاقد اندیشه بود؛ اما در اینجا قضیه قدری متفاوت است. شخصیت اصلی پس از مرگ خالق خود همانند رمان شلی دچار سرگردانی و تنهایی می شود. از اجتماع فاصله گرفته و به دورترین نقاط زمین پناه می برد.
اما دست تقدیر حوادثی را بر سر راهش قرار می دهد که نمی تواند نسبت به دنیای پیرامونش بی تفاوت باشد. بنابراین از ابتدا تا انتهای فیلم شاهد روند دگرگونی شخصیت قهرمان از موجودی بی تفاوت و فاقد احساس به انسانی متعهد، مسئولیت پذیر و عاشق هستیم که در نهایت در نقش یک منجی ظاهر شده و جهان را نجات می دهد.
البته باید به این موضوع نیز اشاره کرد که تلاش کارگردان جهت تبدیل شخصیت اصلی رمان شلی به یک قهرمان و منجی می توانست به شکل بهتری صورت گیرد تا مخاطب با شخصیت مورد نظر همراه شده و ساخت فیلمی قویتر را شاهد باشیم. اما توجه بیش از حد به لایه پنهان فیلم و اهداف ایدئولوژیک مربوط به آن، مانع از این کار شده است.
در طراحی جلوه های ویژه و صحنه های اکشن فیلم نیز ضعف هایی وجود دارد. طراحی فرشتگان و شیاطین می توانست شکل واقعی تری داشته و توقعات منتقدین را برآورده سازد. به عنوان مثال، زمانی که ملکه فرشتگان از قالب انسانی خارج می شود، شکلی کاملا مصنوعی دارد و رنگ روشن آن با فضای فیلم ناسازگار بوده و چهره ترسناک او هیچ شباهتی به فرشته ندارد. بهبود نکاتی از این دست می توانست کیفیت فیلم را افزایش داده و اثری به مراتب قوی تر را خلق کند.
استفاده بیش از حد از تصاویر و پس زمینه های تاریک و سرد، یکی از ضعف های این فیلم محسوب می شود. همچنین شخصیت پردازی و کیفیت دیالوگ های فیلم نیز می توانست بسیار بهتر باشد. روی هم رفته «من، فرانکشتاین» نسبت به فیلم های قبلی که از رمان شلی اقتباس شده اند، اثری قویتر است. به خصوص لایه پنهان و ایدئولوژیک فیلم که از نگاه منتقدین دور مانده و به آن پرداخته نشده می تواند از نقاط قوت فیلم محسوب شود.
نکته پایانی که باید ذکر شود اینست که نقد فنی فیلم نیازمند مبحثی جداگانه و مفصل است تا موضوعاتی همچون نورپردازی، نحوه حرکت دوربین، شیوه روایت داستان، شخصیت پردازی و مواردی از این دست را مورد بررسی تخصصی قرار داد. ما در این نوشتار به دنبال نقد پیچیده و فنی نبوده و به دلیل سر و کار داشتن با مخاطب عام، تلاش شده در توضیح سکانس ها تا حد ممکن از به کار بردن اصطلاحات تخصصی و دشوار خودداری شود.
در ابتدای فیلم مخلوق فرانکشتاین که در ادامه فیلم نام «آدام» رویش گذاشته می شود در حال توضیح داده نحوه تولد و سرگذشت خود برای مخاطب است و درباره کشته شدن خالقش در سرمای سوزناک کوهستان صحبت می کند.
آدام پس از زنده شدن به شدت احساس تنهایی می کند. به همین جهت از خالق خود می خواهد تا یک زن مشابه خودش خلق کند. فرانکشتاین به او قول می دهد که این کار را برایش انجام دهد؛ اما از این کار طفره می رود؛ زیرا نگران است که این دو موجود زاد و ولد کرده و در طول زمان به خطری برای انسان ها تبدیل شوند. به همین دلیل آدام همسر او را می کشد. سپس راهی کوهستان برفی می شود و فرانکشتاین، او را تعقیب می کند و در راه از سرما می میرد.
- آدام پس از مرگ فرانکشتاین، جسد او را به خانه بازمی گرداند تا در آرامگاه خانوادگیش دفن کند؛ اما در آنجا با شیاطینی مواجه می شود که به دنبال اسیر کردن و بردن او نزد رئیس خود هستند. طی درگیری هایی رخ می دهد، آدام یکی از شیاطین را می کشد و همین مسئله موجب جلب توجه فرشتگانی که در آن حوالی هستند می شود. فرشتگان به کمک او آمده و شیاطین را نابود می کنند.
شیاطین پس از درگیری با آدام موفق می شوند او را دستگیر کنند. یکی از آنها به دیگری می گوید که «نابریوس» رئیس شیاطین او را زنده می خواهد. در این میان فرشتگان به کمک آدام آمده و شیاطین را نابود می کنند. مسئله ای که برای فرشتگان سوال برانگیز می شود این است که چرا نابریوس به دنبال دستیابی به این موجود است و چه نیازی به او دارد. با خواندن کتاب دست نوشته های فرانکشتاین، فرشتگان متوجه می شوند که شایعات حقیقت دارد و موجودی که توسط او خلق شده همان کسی است که نجاتش داده اند…
- فرشتگان، آدام را به مقر خود آورده و زنجیر می کشند. سپس به ملکه خود توضیح می دهند که در حیاط خانه فرانکشتاین چه اتفاقی افتاده است.
آنچه ذهن فرشتگان را مشغول کرده دلیل اهمیت این موجود برای نابریوس است. تا این بخش از فیلم مخاطب در حال شناخت شخصیت های اصلی فیلم و نحوه چینش جهان مورد نظر آن است. جهانی که از فرشتگان، انسان ها، شیاطین تشکیل شده است در این میان مخلوقی هم وجود دارد که به هیچ یک از سه گروه مذکور تعلق ندارد و در طول فیلم باید به انتخابی مهم و سرنوشت ساز دست بزند.
- ملکه به افرادش دستور می دهد که زنجیرها را از دست و پای آدام باز کنند سپس به او توضیح می دهد که چه اتفاقی برایش افتاده و وضعیت جهان پیش رویش چگونه است.
وقتی دوربین از پنجره ای که ملکه روبروی آن ایستاده دور می شود شاهد آن هستیم که محل زندگی فرشتگان در یک کلیساست. نشان دادن معماری ساختمان، پنجره ها و همچنین سرودی که همزمان با آن پخش می شود از المان های مسیحی فیلم هستند. در ادامه فیلم، نشانه های بیشتری از مسیحیت و تاثیر آن در نبرد پایانی جهان و سرنوشت بشر خواهیم دید.
ملکه به آدام می گوید که انجمن فرشتگان محافظ توسط فرشته بزرگ «میکائیل» به وجود آمده و وظیفه محافظت از نسل بشر را بر عهده دارد. این بخش از فیلم به شکل صریح تری به عقاید موجود در ذهن نویسنده و کارگردان اشاره می کند. ملکه فرشتگان در بخشی حرف هایش می گوید:
«انجمن فرشتگان توسط فرشته بزرگ، میکائیل ساخته شد. این وظیفه مقدس ماست که با گروه شیاطین مبارزه کنیم».
«۶۶۶ لشکر از موجودات جهنمی توسط شیطان و بعد از طرد شدنش از بهشت وارد زمین شدند».
«مردم تصور می کنند ما فقط مجسمه های کلیسا هستیم. آنها درکی از جنگ وحشیانه و مخفیانه ای که هر روز در اطرافشان اتفاق می افتد، ندارند».
برای درک فضای حاکم بر ذهن نویسنده که در فیلم گنجانده شده باید به سراغ عهد جدید رفته و فضای اعتقادی مسیحیت پیرامون فرشتگان و شیاطین را بررسی کنیم. طرح مفاهیمی همچون «لشکر شیاطین»، «میکائیل»، «کلیسا» و «سقوط لشکر شیطان به زمین» به وضوح گویای الگو برداری فیلمنامه از متن انجیل و منابع مذهبی مسیحیت و به طور خاص مکاشفات یوحنا است.
در بخشی از مکاشفات یوحنا پیرامون شورش شیطان و عده ای از فرشتگان در برابر خدا مطالبی ذکر شده است. این شورش در نهایت با فرماندهی فرشته بزرگ، میکائیل به شکست می انجامد و شیطان و همراهانش از بهشت رانده می شوند.
مکاشفات یوحنا – مکاشفه ۱۲ :
۷_ سپس در آسمان جنگی روی داد. میکائیل و فرشتگان تحت امر او با اژدها و فرشتگان خبیثی که با او همراه شده بودند، جنگیدند.
۸_ اژدها شکست خورد و همراه فرشتگانش از آسمان رانده شد.
۹_ بلی، اژدهای بزرگ، یعنی آن مار قدیمی که اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسی است که تمام مردم دنیا را فریب می دهد با تمام دار و دسته اش بر زمین افکنده شد.
از زمانهای بسیار قدیم، مایکل در مسیحیت به عنوان فرمانده شناخته شده است، کسی که در دست خود، نیزهای دارد که با آن به ابلیس یا Lucifer (لوسیفر) حمله میکند. به اعتقاد کلیسا، ایشان حافظ و نگهبان آنان است و جنگجویی در مقابل کفار محسوب میشود.

درباره نقش میکائیل در جنگ با شیاطین و حفاظت از انسان ها مطالب زیادی در منایع یهودی و مسیحی آمده است. در نگاه یهودیت، میکائیل دارای جایگاهی بسیار مهم و بزرگ بوده و وظیفه ای خطیر به وی نسبت داده می شود. این فرشته به عنوان حامی اصلی قوم یهود معرفی شده و بر اساس آنچه در کتب و منابع مذهبی آنها ذکر شده، نقش مهمی در تاریخ این قوم ایفا کرده است.
رئیس قوم اسرائیل، میکائیل است. ( کتاب دانیال _ فصل دهم_ آیۀ ۲۱)
جماعت یهود تحت حمایت رئیس تمام ملائکه میکائیل هستند (کتاب دانیال_۱۰_ ۱۳و۲۱)
اصل بنیادین بر آن است که سرنوشت ملل بر مبارزه میان «وزرای آسمانی» قرار گرفته است. هریک از این وزرا به ملتی اختصاص یافته است و بنی اسرائیل نیز وزیر خاص خود را دارند که میکائیل است (هارولد۱۹۹۶_ج۲_ ۹۵۶).
میکائیل به عنوان رئیس فرشتگان نامیده شده است و او در واقع نگهبان یهودیه است و در هنگام ظهور ثانوی مسیح با مسیح همراه خواهد بود. (عبرانیان_ ۱ _ ۱۳).
درباره نحوه نگاه یهود به میکائیل، ماجرای مشابهی در صدر اسلام وجود دارد که به زمان ورود پیامبر ص به مدینه مربوط می شود:
هنگامى كه پیامبر خدا (ص) وارد مدینه شد، یهودیان، «عبداللَّه بن صوریا» را كه داناتر از همه بود به محضر پیغمبر (ص) آوردند تا با سؤالاتى، او را بیازمایند. پس سؤال كرد: اى محمّد خواب تو چگونه است؟
زیرا به ما از چگونگى خواب پیامبر آخرالزّمان، خبر داده شده است. حضرت فرمود: دیدگانم به خواب مىرود و دلم بیدار است. عرض كرد: راست گفتى اى محمّد
سؤال كرد: از پروردگارت به من خبر ده كه چگونه است؟ پس سوره مباركه «قل هو اللَّه احد» نازل شد. اینجا، ابن صوریا عرض كرد: راست گفتى، اى محمّد.
سپس عبداللَّه بن صوریا چند سوال دیگر از پیامبر (ص) می پرسد و پاسخ دریافت می کند. در نهایت به او می گوید: اكنون یك بخش دیگر باقى است، اگر آن را پاسخ دهی به تو ایمان مىآورم و از آیین تو پیروى مىكنم.
كدام فرشته است كه از جانب خدا، براى تو وحى مىآورد؟ حضرت فرمود: جبرئیل.
ابن صوریا گفت: جبرئیل در میان فرشتگان با ما یهود دشمن است چون با فرمان قتل و سختى و جنگ، نازل مىشود.
فرشته ما، میكائیل است كه با فرمان شادى و آسودگى، فرود مىآید. اگر فرشته پیام آورت، میكائیل بود، ما به تو ایمان مىآوردیم؛ زیرا میكائیل سلطنت ما را، تقویت مىكند و جبرئیل، آن را نابود مىسازد. از این رو او دشمن ما یهود است.
- ملکه پس از توضیح وضعیت جهان برای مخلوق فرانکشتاین برای هویت بخشیدن به وی، اسمی را برایش انتخاب می کند. سپس به او می گوید که هر کدام از ما در زندگی یک هدف والا داریم و مطمئنم که تو هم به زودی هدف خودت را پیدا خواهی کرد.
مخلوق فرانکشتاین تا این لحظه فاقد اسم و هویت انسانی بود؛ اما اقدام ملکه در نامگذاری او اولین قدم در شخیت بخشی به او تلقی می شود. در جای جای فیلم می بینیم که مخلوق به دلیل نداشتن شخصیت و احساس تعلق دچار خشم و انزوای بی پایان بوده و به مسائلی که در اطرافش جریان دارد اهمیتی نمی دهد. بخشی از جریان فیلم به روند تبدیل این موجود بی هویت به یک انسان عاشق و متعهد مرتبط می شود که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
همچنین اسمی که ملکه برای مخلوق فرانکشتاین انتخاب می کند یعنی آدام یا همان «آدم» نیز گویای نکات خاصی است. این مخلوق همانند آدم، اولین موجود از نوع خود است. نکته دوم اینکه ملکه با انتخاب این نام در واقع معتقد است که این مخلوق، انسان است و با هویت بخشیدن به او سعی دارد هدفی بزرگ برایش ترسیم کرده و از پتانسیل های او در راستای مبارزه بزرگ استفاده نماید.
- در بخش دیگری از فیلم ملکه از افرادش می خواهد که سلاح هایی را در اختیار آدام قرار دهند تا بتواند از خود دفاع کند. دو فرشته ای که او را پیدا کرده اند آدم را به انبار تسلیحات فرشتگان برده و برایش توضیح می دهند که فقط سلاح های مقدس توانایی نابود کردن شیاطین را دارند. اشیائی که به وسیله صلیب یا آب مقدس تقدیس شده اند…
در این سکانس نیز شاهد اشاره به باورهای مسیحیت هستیم. سخن فرشته درباره تاثیر صلیب و آب مقدس دقیقا به اعتقادات مسیحی اشاره دارد. آب مقدس، آبی است که توسط کشیش ها مقدس شده و از آن برای انجام غسل تعمید، مقدس ساختن مکان ها و همچنین دور ساختن شیاطین استفاده می شود. آب مقدس در مسیحیت نوعی حرز برای مقابله با شیاطین محسوب شده و اعتقاد بر آن است که استفاده از آن می تواند تاثیرات منفی شیاطین بر زندگی افرد را از بین ببرد…
درباره مباحث نمادشناسی و علامت انجمن فرشتگان که بر روی سلاح ها حک می شود نیز مطالب زیادی وجود دارد. در یکی از صحنه های پایانی فیلم نیز دوربین به بالای سقف کلیسا رفته و همین علامت را به همراه دایره ای نشان می دهد. به دلیل طولانی بودن توضیحات مربوط به این علائم و دور شدن از اصل موضوع قصد پرداختن به اینگونه موارد را نداریم و مخاطب گرامی می تواند در صورت علاقه مندی در این زمینه مطالعه نماید.
در سکانس دیگری از فیلم، آدام در کلیسا با یکی از شیاطین درگیر شده و او را اسیر می کند. سپس برای فهمیدن مکان نابریوس و گرفتن اعتراف، صورت شیطان را به آب مقدس نزدیک می کند. شیطان از ترس نزدیک شدن به آب مقدس اعتراف می کند و آدام که دیگر احتیاجی به او ندارد صورتش را درون ظرف آب مقدس فرو برده و او را نابود می سازد.
این سکانس نیز یکی دیگر از المان های مسیحیت در فیلم بوده و یکی از باورهای مسیحیان را به تصویر می کشد. همچنین نشان می دهد که آدام نیز قواعد موجود در نبرد میان فرشتگان و شیاطین را پذیرفته و آنها را به کار می برد.
- آدام پس از آگاه شدن از وضعیت جهان و نبردی که میان فرشتگان و شیاطین جریان دارد تصمیم می گیرد به گوشه ای دور از کره زمین برود تا خود را از این ماجراها دور ساخته و هیچ شیطان و فرشته ی نتواند او را پیدا کند. سال های زیادی می گذرد تا اینکه روزی عده ای از شیاطین مخفیگاه او را پیدا می کنند. آدام پس از کشتن شیاطین متوجه می شود که نمی تواند از نبرد موجود دور بماند به همین دلیل تصمیم می گیرد مجددا به میان انسان ها بازگشته و رئیس شیاطین یعنی نابریوس را که به دنبال شکار اوست را از بین ببرد…
آدام پس از کشتن تعدادی از شیاطین و تعقیب سردسته آنان به مخفیگاه نابریوس می رسد. همزمان سردسته گروه شیاطین که توانسته از دست آدام فرار کند خود را به نابریوس رسانده و او را از بازگشت آدام مطلع می سازد. در این فیلم، نابریوس در قالب یک انسان مسن ظاهر می شود و همین مسئله انسان را از شناخت وی عاجز می کند.
- در سکانس دیگری از فیلم، نابریوس وارد آزمایشگاه خود می شود. در این آزمایشگاه دو دانشمند برجسته در حال تحقیق و آزمایش روی موضوع سری هستند که هدف نهایی آن، زنده کردن مردگان است. نابریوس برای مشاهده نتیجه آزمایش ها به آنجا آمده و دانشمندان موفق می شوند با انجام فرآیند مورد نظر، موش مرده ای را زنده کنند.
این موضوع موجب جلب توجه نابریوس شده و دوربین با گرفتن یک نمای بسته از چهره او که به موش زنده خیره شده است، ابهامی بزرگ برای بیننده ایجاد می کند. تا اینجای فیلم، مخاطب هنوز درک نمی کند که چرا رئیس شیاطین به دنبال دستگیری آدام است. علاقه مندی او به زنده کردن مردگان و به کارگیری دانشمندان در این زمینه نیز به جذابیت داستان و افزایش ابهام می افزاید.
در ادامه فیلم، کارگردان به بررسی ارتباط میان آدام و زنده شدن مردگان و موضوعات مربوط به نبرد آخرالزمان پرداخته است. نبردی که مسئله ای مهم را فاش کرده و با تحلیل آن خواهیم فهمید که منظور اصلی سازندگان فیلم از نابریوس و شیاطین تحت فرمان او چه کسانی هستند…
«پایان بخش اول»