تاریخ : پنج شنبه, ۱۸ خرداد , ۱۴۰۲
7
سینمای استراتژیک

تحلیل فیلم هابیت (بخش دوم) The Hobbit

  • کد خبر : 729
  • 25 دی 1399 - 22:06
تحلیل فیلم هابیت  (بخش دوم)   The Hobbit

فیلم هابیت به کارگردانی «پیتر جکسون» کارگردان معروف هالیوود که خالق آثاری مانند سه گانه «ارباب حلقه ها» است، از جمله فیلم های نمادگرا و رازآلودی است که بیننده را دنیایی از شگفتی ها و رمز و رازهای باستانی آشنا می سازد. حدود ده سال پس از اکران سه گانه «ارباب حلقه ها» که توانست […]

فیلم هابیت به کارگردانی «پیتر جکسون» کارگردان معروف هالیوود که خالق آثاری مانند سه گانه «ارباب حلقه ها» است، از جمله فیلم های نمادگرا و رازآلودی است که بیننده را دنیایی از شگفتی ها و رمز و رازهای باستانی آشنا می سازد. حدود ده سال پس از اکران سه گانه «ارباب حلقه ها» که توانست چندین جایزه اسکار را از آن خود کند، پیتر جکسون، اقدام به ساخت اثر دیگری از «تالکین» نمود. فیلم «هابیت؛ یک سفر غیر منتظره» بخشی نخست یکی از کتاب های تالکین را شامل می شود که جکسون و همکارانش مقداری تغییر در آن داده و فیلم مذکور را به مخاطبان سینما عرضه داشته اند.

پس از مطرح شدن پیشنهاد همکاری از سوی دورف ها و گاندولف، هابیت از پذیرش آن امتناع کرده و از آنها فاصله می گیرد. اما گاندولف به سراغ او آمده و تلاش می کند که وی را راضی کند. در این صحنه شاهد گفتگوی این دو نفر هستیم. گاندولف از هابیت می خواهد که زندگی بی اهمیت خود در شایر را رها کرده و به استقبال زندگی پر هیجان بیرون برود. هابیت با قاطعیت به نام خانوادگی خود اشاره کرده و می گوید: «من یک بگینز هستم و به اینجا تعلق دارم». گاندولف به او می گوید که نیمی از وجود تو متعلق به خانواده مادریت است. سپس به یکی از دایی های بزرگ هابیت اشاره کرده و از دلاوری های وی سخن می گوید و این مسئله هابیت را به فکر فرو می برد…

فیلم در این بخش به مذاکرات سران یهود با دولت انگلستان طی سال های ابتدایی قرن ۲۰ اشاره دارد. زمانی که مذاکره میان هرتزل و دیگر سران یهودی از جمله لرد «روچیلد» با بالفور وزیر امور خارجه بریتانیا ادامه یافته و آنها در نهایت موفق می شوند وی را با پروژه خود همراه سازند. یکی از دلایل همراه شدن بالفور با پروژه یهود، عقاید مذهبی و باورهای خانوادگی وی درباره تشکیل کشور یهود بود.

اشاره گاندولف به خانواده مادری هابیت در این بخش از فیلم به همین مسئله مربوط می شود. خانواده مادری بالفور از مسیحیان متعصب انگلستان بوده و اعتقاد محکمی به پیشگویی های انجیلی و عقاید تبشیری پیرامون بازگشت مجدد مسیح داشتند. بر اساس این پیشگویی ها، یکی از پیش زمینه های مهم این ظهور، تشکیل کشور یهود در فلسطین است.

این عقاید بالفور  را می توان در کتابی تحت عنوان “Theism and Humanity”  مشاهده نمود. وی در این کتاب می گوید:

«خداوند به یهودیان وعده داده است که به سرزمین موعود باز خواهند گشت. این مسئله، مقدمه بازگشت دوم مسیح است. بازگشت دوم مسیح، رهایی بشر از پلیدی ها را در پی خواهد داشت. پس از آن صلح به مدت ۱۰۰۰ سال فرا گیر شده، سپس قیامت برپا می شود و همه چیز پایان خواهد یافت».

صبح روز بعد هابیت از خواب بیدار شده و می بیند که مهمانانش خانه را مرتب کرده و رفته اند. سپس متوجه متن قرارداد روی میز می شود که گاندولف آن را برای وی به جا گذاشته است. هابیت تصمیم خود را گرفته و قرارداد را امضا کرده و خود را به گروه دورف ها می رساند.

تلاش های یهودیان در انگلیس به نتیجه رسیده و موفق می شوند تا رضایت بالفور وزیر امور خارجه وقت این کشور را جلب کنند. بدین ترتیب در دوم نوامبر ۱۹۱۷ بالفور طی اعلامیه ای موافقت خود را با تشکیل کشور یهودی در فلسطین اعلام می کند.

متن این اعلامیه که به اعلامیه بالفور معروف است به شرح زیر می باشد:

 لرد روچیلد گرامی

بسیار خوشوقتم که از جانب دولت اعلی‌حضرت همدردی و هم‌دلی خود با خواسته‌ها و آرزوهای یهودیان صهیونیست که به هیئت وزیران تقدیم و با آن موافقت شده، ابلاغ نمایم. دولت اعلی‌حضرت تأسیس وطن ملی برای ملت یهود در فلسطین را با علاقه دنبال می‌کند و برای فراهم کردن امکان برپایی آن تمام تلاش خود را خواهد کرد. اما باید به روشنی دانست که هرگز نباید کاری بر خلاف و به زیان حقوق مدنی و مذهبی گروه‌های غیر یهودی ساکن فلسطین یا حقوق و موقعیت قانونی یهودیان در دیگر کشورها انجام شود. سپاسگزار خواهم شد اگر این بیانیه را به اتحادیه صهیونیسم برسانید.                                                               

آرتور بالفور

یکی از زیباترین نمادگرایی های کارگردان را می توان در بخشی از این سکانس مشاهده کرد. در سکانس مذکور اگر به متن قراردادی که دورف ها برای هابیت روی میز قرار داده اند دقت کنیم، کاغذی کوچک به سمت چپ آن ضمیمه شده که در آن، متنی کوتاه به انگلیسی نوشته شده است.

حال به شکل هندسی کاغذ و خطی که در متن اعلامیه معروف بالفور در سال ۱۹۱۷ استفاده شده و امضای وزیر امور خارجه انگلیس در پایینش وجود دارد توجه کنید :

گروه دورف ها پس از پیوستن هابیت به سفر خود را آغاز کرده و شب را در کوهی مستقر می شوند. نیمه های شب، صدای وحشتناکی به گوش می رسد. هابیت از بقیه درباره منشا صدا سوال می کند و آنها می گویند که این صدا متعلق به موجودات خطرناکی به نام «اورک» است. همین مسئله دستاویزی می شود تا پیرترین عضو گروه، ماجرایی قدیمی را درباره اورک ها بازگو کند. ماجرا مربوط به جنگی است که سال ها قبل اتفاق افتاده و رئیس اورک ها که موجود خبیث و بی رحمی به نام «آزوگ» است با دورف ها وارد جنگ می شود.

زمان فیلم از اینجا به بعد مربوط به سال های مابین دو جنگ جهانی است و هر چه جلوتر برویم فیلم به وقایع جنگ جهانی دوم نزدیک تر می شود. طی سال های مابین دو جنگ جهانی، فلسطین تحت قیمومیت بریتانیا قرار داشت و یهودی ها نیز تمام امور مربوط به تشکیل کشور یهود را با آن ها هماهنگ می کردند. به همین دلیل هابیت در تمام طول  سفر با گروه دورف ها همراه است.

دورف پیر برای هابیت و بقیه گروه تعریف می کند که سال ها قبل برای پس گرفتن «موریا» سرزمین باستانی خود اقدام کردیم اما آزوگ و افرادش در مقابل ما قرار گرفتند. در آن جنگ، دورف ها در حال شکست خوردن بودند. اما شاهزاده جوان آنها دست آزوگ را قطع کرده و پس از آن دورف ها موفق می شوند دشمن را شکست دهند.

نکته بسیار مهمی که در این بخش از فیلم باید مورد توجه قرار گیرد، اشاره نویسنده و کارگردان به کلمه «موریا» است. در این سکانس به طور صریح به یک کد جهت رمزگشایی شخصیت دورف ها اشاره می شود. در منابع و کتب یهود، موریا، اسم کوهی در کنعان است که حضرت ابراهیم (ع)، پسرش اسحاق را به قصد قربانی و به دستور خدا به آنجا برده و بعدها معبد سلیمان و اورشلیم (شهر مقدس و پایتخت حکومت یهود) در آنجا ساخته می شود…

این بخش از فیلم درباره جنگ جهانی اول و تلاش یهود برای دستیابی به فلسطین است. آزوگ و اورک های تحت فرمان وی نیز نماد کشور آلمان هستند که یهودی ها همواره از آنها به عنوان دشمن خود یاد کرده و مسائل مختلفی را به آنها نسبت می دهند.

در جنگ جهانی اول، فلسطین بخشی از امپراطوری عثمانی بود و آلمان برای مقابله با انگلستان و روسیه و متحدان آنها به عثمانی نزدیک شده بود. اینکه دورف پیر در جایی از فیلم می گوید که ما برای بازپس گرفتن سرزمین خود اقدام کردیم اما دشمن ما زودتر به آنجا رسیده بود به اتحاد آلمان با عثمانی اشاره دارد.

در این سکانس، در پایان جنگ، دست آزوگ قطع شده و ارتش وی شکست می خورد؛ اما آزوگ کشته نمی شود. در ادامه فیلم خواهیم دید که آزوگ بار دیگر به جنگ با دورف ها آمده و ماجراهای دیگری را رقم می زند که بیانگر خیزش مجدد آلمان و برپایی جنگ جهانی دوم است. در قسمت های مربوط به آن توضیحات بیشتری ارائه خواهد شد.

پس از آنکه دورف پیر، ماجرای جنگ بزرگ دورف ها با آزوگ را برای گروه تعریف می کند، هابیت می پرسد: بعد از قطع شدن دست آزوگ چه بلایی سر او آمد؟  شاهزاده دورف ها پاسخ می دهد : آزوگ به گوشه ای خزید و مدتی بعد از شدت جراحت مرد. در این لحظه گاندولف که از قدرتی ماورایی برخوردار است و توانایی دیدن آینده را دارد نگاهی معنا دار به دورف پیر انداخته و آه می کشد. سپس دوربین به آن سوی پرتگاهی که گروه در آن اتراق کرده می چرخد و دسته ای از ارگ ها را می بینیم که از دور به گروه و آتشی که افروخته اند نگاه می کنند. یکی از ارگ ها به دوستش می گوید: به رئیس پیغام بدهید که دورف های کثیف را پیدا کردیم.

در این سکانس، مخاطب متوجه زنده بودن آزوگ و تعقیب گروه توسط ارتش وی می شود. این بخش از فیلم به سال های ماقبل جنگ جهانی دوم و دشمنی شدید آلمانی ها با یهود اشاره دارد که طبق ادعای آنها، همین دشمنی طی سال های بعد منجر به وقوع نسل کشی و هالوکاست شده است.  

گروه به سفر خود ادامه داده و در هنگام حرکت از میان جنگل، باران شدیدی شروع به باریدن می کند. یکی از دورف ها از گاندولف می خواهد که باران را متوقف کند و گاندولف پاسخ می دهد که قادر به انجام چنین کاری نیست و اگر خواهان انجام چنین کارهایی هستید باید جادوگر دیگری را برای خود پیدا کنید. هابیت کنجکاو شده و از او می پرسد که جادوگران دیگری هم وجود دارند؟

گاندولف پاسخ می دهد که ۵ جادوگر دیگر وجود دارد. سپس به معرفی آنها می پردازد. بزرگترین آنها «سارومان» است که لباس سفیدی بر تن دارد. سپس به یکی دیگر از جادوگران به نام «راداگاست قهوه ای» اشاره کرده و می گوید که راداگاست در جنگل های پهناور شرقی زندگی می کند. او موجودی مهربان است و بیشتر به حیوانات علاقه دارد…

در فیلم هابیت از دین و پیامبران آن تحت عنوان جادو و جادوگر یاد می شود. سارومان سفید پوش نماد مسیحیت است. این مسئله را در فیلم ارباب حلقه ها با وضوح بیشتری می توان مشاهده کرد که در جای خود به آن خواهیم پرداخت. گاندولف، نماد دین یهود و جلوه ای آسمانی و ماورائی از شخصیت حضرت موسی ع است که در حوادث سخت با یهود همراه بوده و گره های موجود بر سر راه آنها را می گشاید که درادامه فیلم شواهد بیشتری در این باره خواهیم آورد.

اما راداگاست با توجه به توصیفات گاندولف می توان فهمید که به یکی از ادیان شرقی اشاره دارد. استقرار در شرق دنیا، مهربان بودن و علاقه به حیوانات و ممنوع بودن قربانی کردن آنها از ویژگی های دین بودا است.  فردگرایى نیز یکی از ویژگی های شاخص بودائیسم است و راداگاست نیز همچون بودا از جامعه جدا شده و براى رسیدن به «نیروانا» به تنهایی در جنگل زندگی می کند.

در ادامه فیلم با شخصیت راداگاست آشنا می شویم که در جنگل های شرق مشغول گشت و گذار است و با مشکلی بزرگ مواجه شده است. یک بیماری مرموز و ناشناخته در جنگل های شرقی به وجود آمده و حیوانات و گیاهان را مسموم کرده است. راداگاست در نهایت متوجه می شود که این بیماری در حقیقت یک جادوی سیاه و بسیار قدرتمند است و به دنبال کشف منشا آن می رود.

آنچه در این بخش از فیلم به عنوان جادوی سیاه و قدرتمند معرفی شده است، گسترش اسلام در شرق جهان و تحولات آخرالزمانی مربوط به ظهور است که در ادامه فیلم با وضوح بیشتری درباره آن سخن گفته می شود.

گروه دورف پس از عبور از کوه ها و دشتها به سرزمین جدیدی وارد شده و شب را در جنگلی به استراحت می پردازد. در آن جنگل، سه غول بزرگ وجود دارند که اسب های آنها را برای شام خود می دزدند. هابیت تلاش می کند که مخفیانه به آنها نزدیک شده و اسب ها را نجات دهد؛ اما غول ها که در کنار آتش نشسته و مشغول آشپزی هستند او را دیده و همین مسئله موجب ورود گروه به جنگی سخت با سه غول شده و در نهایت غول ها تمام اعضای گروه را به اسارت درآورده و مشغول کباب کردن آنها می شوند.

سکانس مذکور به وقایع تاریخی منطقه شمال آفریقا در حین جنگ جهانی دوم اشاره دارد. سه غول بزرگ نیز نماد سه سازه بزرگ در این منطقه است که در سکانس بعد کارگردان به شکل خاصی آنها را به تصویر کشیده است.

طبق ادعای یهود، کشورهای مستعمره فرانسه در نوار شمالی آفریقا در طول جنگ جهانی دوم، قوانین نژادپرستانه ای را علیه یهودی های ساکن این منطقه به اجرا گذاشته بودند. بر اساس این قوانین، حکومت ها می توانستند یهودی ها را زندانی کرده و شکنجه نمایند. در برخی موارد نیز حکومت ها این اختیار را داشتند تا یهودی های متخلف را به اردوگاه های کار اجباری فرستاده و مورد استثمار قرار دهند. در بحبوحه اقدامات نظامی جنگ جهانی دوم، جنگی رسانه ای و دیپلماتیک نیز پیرامون وضعیت حقوقی یهودیان در کشورهای شمال آفریقا به راه افتاد که سخنرانی تند «روزولت» در در ۱۷ نوامبر ۱۹۴۲ و مقالات و خبرهای متعددی که در این سال ها در مطبوعات آمریکا منتشر می شد از نمونه های آن به شمار می رود.

«دارلان» نماینده ارشد آفریقای شمالی فرانسه که یکی از مخالفان جدی تغییر قوانین در مستعمره های شمال آفریقا بود، در شب کریسمس ۱۹۴۲ ترور شد و همین مسئله موجب فراهم شدن مقدمات تغییر قانون مذکور گردید. سرانجام در ۱۴ مارس ۱۹۴۳ ژنرال «هانری ژیرو» به عنوان نماینده ارشد جدید فرانسه در آفریقای شمالی در یک سخنرانی به طور رسمی قوانین نژادپرستانه و تبعیض آمیز در شمال آفریقا را به نفوذ آلمان نازی در حکومت فرانسه مربوط دانسته و آنها را لغو کرد. 

این مسئله به مرور موجب کسب آزادی اجتماعی یهودیان و احقاق حقوق مدنی آنها گردید. لازم به ذکر است که این تحولات تنها به لغو قوانین مذکور در نوار شمالی آفریقا مرتبط نیست و درک عمیق نقش آنها در نتیجه جنگ جهانی دوم نیاز به تحلیلی جداگانه و مفصل دارد…

وقتی گروه دورف ها توسط سه غول به اسارت در می آیند، غول ها مشغول کباب کردن تعدادی از آنها می شوند. بقیه آنها نیز در گوشه ای زندانی شده اند. در این میان گفتگویی میان هابیت و سه غول شکل گرفته و در نهایت گاندولف در نقش منجی ظاهر شده و با زدن عصای خود به سنگ بزرگی که کنار غول ها وجود دارد موجب رسیدن نور خورشید به غول ها و سنگ شدن آنها می شود.

این بخش از فیلم نیز به تحولات کشورهای مستعمره فرانسه در طول جنگ جهانی دوم مربوط می شود. در این سکانس سه غول بزرگ وجود دارد که تبدیل به سنگ می شوند. سه سازه سنگی غول آسا که نماد هرام ثلاثه مصر است و کارگردان از آنها به عنوان نماد شمال آفریقا استفاده کرده است.

در جنگ جهانی دوم کشور مصر، پایگاه نیروهای‌ آلمانی‌ به‌ شمار می‌رفت‌. «علی‌ ماهر» نخست‌وزیر وقت مصر طرفدار آلمان بود و سیاست های جانبدارانه ای نسبت به متحدین‌ را دنبال می کرد. ‌ وی در این راستا توانست «حزب‌ سوسیالیست اسلامی» و‌ «جمعیت‌ جوانان‌ مسلمان» مصر را علیه متفقین متحد نماید. اما در نهایت انگلستان و متفقین با حمایت آمریکا و کنگره جهانی یهود توانستند مخالفان را از صحنه قدرت کنار زده و شرایط را به نفع خود تغییر دهند.

شخصیت گاندولف

نکته دیگری که در این سکانس باید مورد توجه قرار گیرد. شخصیت گاندولف است. در لحظاتی که گروه تسلیم شده و هیچ راه نجاتی وجود ندارد گاندولف در نقش یک منجی ظهور کرده و با زدن عصای خود به سنگ، یهودیان را از مهلکه نجات می دهد. این مسئله در منابع تاریخی یهود و در قرآن نیز به صراحت ذکر شده است. در ماجرای استسقای بنی اسرائیل از موسی ع در فصل ۱۷ سفر خروج تورات به این موضوع اشاره شده که موسی ع با زدن عصای خود به سنگ موجب نجات قومش گردید…

گاندولف نماد حضرت موسی ع منجی بزرگ بنی اسرائیل است که یهود ارزش و احترام بی نظیری برای وی قائل بوده و بسیاری از آثار معروف هالیوود بر اساس زندگینامه وی ساخته شده است. عصای خاصی که در دست گاندولف وجود دارد همان عصای موسی ع است که در مواقع لزوم از آن برای نجات گروه استفاده می کند.

مسئله بعدی، شکنجه شدن یهود توسط سه غول بزرگ است که علاوه بر اشاره به وقایع جنگ جهانی دوم در شمال آفریقا، یادآور بخش هایی از تاریخ یهود در عهد باستان است. انتخاب سه غول سنگی که نماد مقبره سه فرعون بزرگ مصر است، ناخودآگاه وقایع اسارت و شکنجه یهود توسط فراعنه مصری را ذهن تداعی می کند که با آمدن موسی ع به عنوان منجی خاتمه یافته و به مرگ فرعون و نجات بنی اسرائیل از اسارت منجر می شود.

انتخاب مصر و اهرام ثلاثه برای اشاره به منطقه شمال آفریقا به صورت عامدانه بوده و کارگردان قصد دارد شکنجه های یهود در شمال آفریقا در قرن بیستم را به شکنجه آنان توسط فراعنه در همین منطقه که در منابع تاریخی و مذهبی ذکر شده گره بزند.

گروه دروف ها پس از نابودی غول ها به سلاح هایی باستانی دست می یابند و از آنها برای جنگ های پیش رو بهره می برند. سپس راداگاست قهوه ای که پیش از این با او آشنا شدیم به آنجا آمده و به گاندولف و گروه درباره خطر بزرگی که در شرق جهان در حال شکل گیری است هشدار می دهد. راداگاست می گوید پس از مشاهده آثار جادوی سیاه در شرق به سراغ  منشا آن یعنی قلعه باستانی رفتم و در آنجا موجودی خطرناک را دیدم. سایه ای از دوران باستان، کسی که می تواند روح مردگان را احضار کند.

در این سکانس، شاهد موضوعی بسیار قابل تامل هستیم که بیننده را نسبت به نحوه نگاه کارگردانان هالیوودی پیرامون عقاید آخرالزمانی دشمنان خود آگاه می سازد. در ابتدا شاهد جنگیدین راداگاست با یک روح باستانی هستیم که پوششی شبیه به لباس اعراب بر تن دارد. توصیفی که راداگاست از موجود مذکور دارد بسیار قابل تامل است. سایه ای از دوران باستان لفظ معناداری است که نشان دهنده مطالعه دقیق منابع و روایات شیعه توسط نویسنده و کارگردان فیلم است.

به دلیل غایب بودن حضرت از انظار عمومی او را تحت عنوان سایه معرفی کرده است. تعلق داشتن به دوران باستان نیز اشاره به عمر طولانی حضرت دارد. اماویژگی بسیار مهمی که در این بخش از فیلم بدان اشاره می شود توانایی احضار مردگان است که به یکی از عقاید مهم شیعه یعنی بحث «رجعت» تاکید دارد. برای نمونه،

فرازهایی از دعای عهد که به بحث رجعت اشاره دارد را می آوریم: 

اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْما مَقْضِیّا ،

خدایا اگر بین من و او (امام زمان عجج)، مرگى که بر بندگانت حتم و قطعى ساختى، حائل شد،

فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی

مرا،  کفن پوشیده از قبر بیرون آور،

مُؤْتَزِرا کَفَنِی شَاهِرا سَیْفِی مُجَرِّدا قَنَاتِی مُلَبِّیا دَعْوَهَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی

با شمشیر از نیام برکشیده و نیزه افراشته، در حالی که اجایت کننده دعوت آن دعوت کننده، در میان شهر و بادیه هستم.

گروه دورف ها قدم به منطقه ای جدید گذاشته و در آنجا توسط اورک ها مورد تعقیب و محاصره قرار می گیرد. اما در آخرین لحظه که گروه توسط دشمن، محاصره شده و راه فراری ندارد، گاندولف بار دیگر در قامت یک منجی ظاهر شده و آنها را نجات می دهد.

این سکانس به تعقیب و کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم توسط ارتش آلمان نازی اشاره دارد که فیلم های زیادی نیز در این ارتباط ساخته شده است. در ادامه فیلم نیز بارها شاهد تعقیب گروه توسط ارتش اورک ها هستیم.

گاندولف، گروه را به غاری می برد که انتهای آن به سرزمین اسرار آمیزی منتهی می شود. دورف ها برای رسیدن به آنجا از مسیرهای پیچ در پیچ و صعب العبور می گذرند و در نهایت به سرزمین موجوداتی اسرار آمیز یعنی الف ها می رسند و در آنجا از رئیس الف ها برای خواندن نوشته های نامرئی نقشه خود کمک می گیرند.

درباره رمزگشایی شخصیت الف ها باید به چند موضوع توجه داشت. در ابتدای مسیر مذکور و در گفتگوی هابیت با گاندولف به این مسئله اشاره می شود که هنگامی نزدیک شدن به این موجودات، حسی اسرارآمیز وی را در بر گرفته است.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد، عمر طولانی الف ها است. در قسمت دوم هابیت می بینیم که وقتی گروه در ادامه مسیر خود توسط گروهی دیگر از الف ها دستگیر می شوند، پادشاه الف ها دستور می دهد تا آنها را به زندان بیندازند. در این لحظه به آنها می گوید:

«در زندان بمانید و بپوسید. (شما نهایتا صد سال عمر می کنید) و صد سال برای یک الف، مثل چشم بر هم زدن می ماند».    

در این سکانس به استفاده گروه مذکور از قدرت اجنه جهت درک راز و رمزهای امور و استفاده از آن اشاره شده است. پیچ و خم های سخت مسیری که برای رسیدن به سرزمین الف ها نشان داده می شود در واقع همان مراسم و آیین خاصی است که برای ارتباط با اجنه مورد استفاده قرار می گیرد…

همزمان با ورود گروه به سرزمین الف ها، جلسه ای چهارنفره در آنجا تشکیل می شود. گاندولف، سارومان، رئیس الف ها و یک زن الفی با شمایل الهه در آن حضور داشته و درباره اقدام دورف ها برای بازپس گیری سرزمینشان بحث می کنند. سارومان و رئیس الف ها با اقدام گروه دورف ها مخالف بوده و این کار را خطرناک توصیف می کنند؛ زیرا معتقدند که این مسئله موجب بیداری دشمنان و اتحاد آنها خواهد شد…  

اشاره به جنگ های صلیبی

جلسه چهار نفره ای که در این بخش از فیلم وجود دارد پیرامون حرکت یهود برای ایجاد کشوری یهودی در فلسطین و نگرانی های موجود از تاثیر آن در شعله ور شدن مجدد جنگ های صلیبی با مسلمانان است.

در صحنه ای از این جلسه پادشاه الف ها می گوید: اینکار می تواند آتش جنگ را شعله ور ساخته و به ۴۰۰ سال صلح و آرامش پایان دهد. منظور وی از ۴۰۰ سال صلح دقیقا همان پایان قطعی جنگ های صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان است.

به اعتقاد برخی از مورخان، جنگ های صلیبی در سال ۱۲۹۱ به پایان رسید؛ اما برخی دیگر از مورخان تلاش های پراکنده پاپ و کلیسا برای بازپس گیری بیت المقدس و مناطق اطراف آنها که تا قرن ۱۶ ادامه داشت را نیز جزو جنگ های صلیبی می دانند. به اعتقاد آنها تا زمانی که تلاش های اروپاییان برای بازپس گیری مناطق مورد نزاع ادامه داشته جنگ به پایان نرسیده بود.

در قرن ۱۶ به دنبال شکل گیری نهضت پروتستان در اروپا، قدرت کلیسا کاهش یافته و همین مسئله موجب شد تا پاپ اعزام نیروهای جدید به جنگ با مسلمانان را کنار بگذارد و بعد از آن دیگر اقدام نظامی میان طرفین صورت نگرفت. سخن رئیس الف ها به ۴۰۰ صلح نیز به همین موضوع اشاره دارد.

اشاره به نزدیک شدن ظهور

در این بخش نیز گاندولف سعی دارد تا اطرافیانش را از خطری که در حال نزدیک شدن است آگاه کند. گاندولف می گوید که احضار کننده ارواح در حال قدرت گرفتن است و حتی اگر شما با او کاری نداشته باشید، او به سراغ شما خواهد آمد. کارگردان در این بخش از فیلم به ماموریت اصلی ظهور که همان پاکسازی جهان از ظلم و جور است و به طور قطع به جنگ با غربی ها ختم خواهد شد، اشاره دارد.

در جلسه ای چهارنفره ای که در سرزمین الف ها تشکیل شده است سارومان به هیچ وجه حاضر نیست که اقدام دورف ها در پس گرفتن سرزمینشان را بپذیرد. به همین دلیل در صحنه ای از فیلم، زنی که در جلسه حضور دارد از گاندولف می خواهد شمشیری که از راداگاست گرفته است را به حضار نشان دهد. گاندولف شمشیر را روی میز می گذارد و همه با تعجب و ترس به آن خیره می شوند…

از واکنش افراد حاضر می توان فهمید که این شمشیر، یک سلاح معمولی نیست و برای آنها شناخته شده و  معروف است. شمشیری که در این صحنه توسط گاندولف روی میز گذاشته می شود «ذوالفقار» حضرت علی ع است. مسئله قابل توجه در فیلم هابیت اشراف نویسنده و کارگردان فیلم بر منابع روایی شیعه است.  در معنای ذوالفقار و شکل ظاهری آن اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ اما آنچه بیشتر مورد تایید قرار گرفته دو معناست.

«ذوالفَقار‌» برگرفته از فَقَره و فَقَرات بوده و به معنای صاحب فقرات است.

به عنوان مثال، شیخ صدوق در علل الشرایع، ج۱، ص۱۶۰ در تعریف ذوالفقار آورده است که : فقره به معنای مهره کمر است. گفته شده است چون بر پشت این شمشیر خراش‌های پست و هموار بوده، آن را بدین نام خوانده‌اند.

اگر به شمشیری که راداگاست روی میز قرار می دهد دقت کنید شیارهایی را روی تیغه آن مشاهده می کنید. همچنین دسته سیاه رنگ شمشیر نیز متشکل از مهره های به هم پیوسته شبیه ستون فقرات است.

در منابع روایی مختلف ذکر شده است که امام زمان عجج در هنگام ظهور شمشیر حضرت علی ع را در دست دارد و کارگردان برای اشاره به خطر ظهور این نماد را در کنار نمادهای اسلامی که در سکانس قبل درباره آنها توضیح دادیم قرار داده است. 

نکته بسیار جالب دیگری که نشان دهنده اشاره به اسلام در جلسه مذکور است، به موسیقی متن فیلم مربوط می شود. هنگامی که گاندولف برای اثبات حرف خود درباره آشکار شدن نشانه های ظهور امام زمان (عجج) شمشیری که از راداگاست گرفته را روی میز می گذارد، زنی که در پشت سر وی قرار دارد به شمشیر نزدیک شده و داستانی از صاحب شمشیر و حکومت وی در قدیم را روایت می کند. پادشاهی به نام آنگمار…

هنگامی که زن مذکور داستان را آغاز می کند موسیقی متن فیلم تغییر کرده و کارگردان از این طریق نشان می دهد که منظور وی از آنگمار و حکومت وی چه چیزی است. به موسیقی آشنایی که از  اواسط کلیپ بالا، شروع به پخش شدن می کند دقت کنید. موسیقی فیلم «محمد رسول الله» یا همان «رسالت» به کارگردانی «مصطفی عقاد» به طور نامحسوسی در فیلم جای گذاری شده است.

برای درک بهتر موضوع قسمتی از موسیقی متن فیلم مذکور که در فیلم هابیت مورد استفاده قرار گرفته است را در زیر می آوریم :

در ادامه فیلم گروه دورف ها به منطقه ای کوهستانی می رسد و ناگهان با صحنه ای غیر منتظره مواجه می شود. غول های سنگی از دیواره کوه جدا شده و در حال نبرد با یکدیگر هستند. گروه دورف ها که خود را در وسط میدان جنگ غول های سنگی مشاهده می کند در تلاش است تا از این جنگ آسیب نبیند. در بخشی از این گریز گروهی، هابیت در لبه پرتگاه آویزان شده و در آستانه سقوط قرار می گیرد؛ اما دورف ها در نهایت او را نجات می دهند.

این سکانس حضور یهودی ها در کوران جنگ جهانی دوم را نشان می دهد که قدرت های بزرگ آن روزگار با یکدیگر درگیر شده و یهودی ها مجبور بودند از کشوری به کشور دیگر فرار کنند. پریدن گروه از روی بدن غول ها به بدن غول دیگر و انشقاق آنها القا کننده روند فرار و پراکنده شدن آنها در سال های جنگ است. زمان فیلم در این بخش به حمله هیتلر به انگلیس و شوروی سابق اختصاص دارد.

در این بخش، کارگردان در دو صحنه بر لغزش و سقوط هابیت تاکید می کند. وی با این اقدام، تلاش کرده تا بمباران شدید شهرهای انگلستان توسط هواپیماهای پر تعداد آلمان را تداعی کند. در آن سال ها تمام زیرساخت های انگلیس توسط آلمانی ها تخریب شد و این کشور را در آستانه شکست قرار گرفت؛ اما کمک هایی که از طرف متحدان به این کشور رسید مانع سقوط آن شد. اسناد بسیاری وجود دارد که اثبات می کند وضعیت مالی یهودیان و کمک های آنان، تأثیر مهمی بر پیروزی در متفقین در این جنگ داشته است…

گروه پس از عبور از کوهستان در غاری به استراحت می پردازد ناگهان زمین زیر پای آنها شروع به شکافته شدن کرده و به زیر کشیده می شوند. پس از طی مسافتی به درون یک حصار می افتند. سپس موجوداتی بسیار زشت و وحشی به سراغ آنها آمده و دستگیرشان می کنند. در این میان هابیت از دید آنها پنهان مانده از گروه جدا می شود. هابیت با موجود دیگری که در آن حوالی زندگی می کند درگیر شده  و به پایین پرتگاه سقوط می کند.

این بخش از فیلم به زمانی اشاره دارد که ارتش آلمان در کوران جنگ جهانی دوم طی اقدامی ناگهانی و غیرمنتظره، متحد خود یعنی شوروی را مورد حمله قرار داد. این موضوع موجب شد که متفقین برای کمک به شوروی به فکر راه چاره افتاده و اقدامی مهم را در دستور کار خود قرار دادند. این اقدام، مقدمات ورود ایران به معادلات جنگ جهانی دوم را فراهم ساخت. 

در این سکانس از فیلم، هابیت از گروه جدا شده و به پایین دره سقوط می کند. در ادامه خواهیم دید که وقتی گاندولف و گروه دورف ها وارد سرزمین جدید شده و از آن عبور می کنند، هابیت نیز به موازات آنها از مسیر زیرین عبور کرده و همزمان با هم از این سرزمین خارج می شوند.

گاندولف و گروه دورف ها در سرزمین جدید با غول بزرگ و افرادش درگیر می شوند و هابیت نیز با موجودی به نام گالم یا همان اسمیگل رقابت دارد. کارگردان از به تصویر کشیدن تمام این جزئیات، منظور خاصی دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.  

لینک کوتاه : http://pasazfarda.ir/?p=729

دیدگاه شما

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.