سال ۲۰۲۰ آغاز مرحله جدیدی از تحولات در منطقه قفقاز جنوبی بود. پیش از ورود به جنگ قره باغ و نقش آفرینی هر یک از طرف های درگیر، ضرورت دارد توضیح مختصری درباره بازیگران ذینفع و انگیزه های هر یک از آنها در شروع جنگ داده شود. در تحولات قفقاز باید به سه بازیگر مهم و اولویت های آنان در پیگیری مسائل توجه ویژه داشت.
بازیگر نخست آذربایجان بود که بیش از هر چیز به دنبال تمامیت ارضی و بازپس گیری قره باغ به عنوان بخشی از سرزمین خود از دشمن اصلی یعنی ارمنستان بوده و در مرحله بعد، طرح های اقتصادی از جمله ترانزیت و انتقال انرژی به اروپا را مد نظر دارد.
بازیگر بعدی ترکیه بود که افق نگاه آن وسیع تر از آذربایجان بوده و اهداف منطقه ای را دنبال می کند. این کشور قصد دارد با ایجاد شبکه ای از متحدان در قفقاز و آسیای مرکزی و در مراحل بعد در شرق اروپا و شمال آفریقا، خود را به عنوان قدرت منطقه ای تاثیرگذار مطرح ساخته و در معادلات آینده جهان، سهم بیشتری را به خود اختصاص دهد.
بازیگر سوم و مهمتر، آمریکاست که افق نگاه آن عرصه بین المللی بوده و همانگونه که در مباحث ابتدایی توضیح داده شد و در اسناد استراتژی امنیت ملی این کشور ذکر شده، تحولات جدید عرصه بین المللی، سردمداری این کشور را به خطر انداخته و استراتژیست های این کشور جهت غلبه بر چالش پیش رو، اقدام به طراحی یک استراتژی گسترده در سطح کره زمین کرده اند که منطقه قفقاز، یکی از حلقه های مهم آن محسوب می شود.
در قفقاز، منافع استراتژیک آمریکا با منافع ملی و منطقه ای آذربایجان و ترکیه دارای همپوشانی بوده و تلاش های این دو کشور در راستای برآورده کردن اهداف خود در لایه بالاتر موجب تکمیل شدن قسمتی از استراتژی آمریکا خواهد شد.
همانگونه که گفته شد در دهه دوم قرن بیست و یکم، از منظر آمریکا، بزرگترین گره استراتژیک در قفقاز جنوبی به ارمنستان و همسو بودن دولت این کشور با روسیه مرتبط بود که به طور بالقوه، تهدیدی برای طرح های غرب محسوب می شد. نخستین اقدام غرب در این زمینه، ایجاد تغییر سیاسی در ارمنستان بود که طی آن، در سال ۲۰۱۸ دولت سرکیسیان به عنوان متحد اصلی روسیه از قدرت کنار گذاشته شد.
انقلاب مخملی غرب در ارمنستان منجر به تغییر سیاسی و روی کار آمدن یک دولت غربگرا گردید؛ اما همانگونه که گفته شد وابستگی عمیق این کشور به روسیه موضوعی نبود که در کوتاه مدت برای غربی ها قابل حل و فصل باشد. این مسئله نیاز به یک کاتالیزور داشت که سرعت و همچنین سمت و سوی تحولات را تحت تاثیر قرار دهد. این کاتالیزور جنگ بود.
در سال ۲۰۲۰ شاهد افزایش تنش ها میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان بودیم و روند مذکور در سپتامبر همان سال به وقوع جنگ تمام عیار بین دو کشور منجر شد. این جنگ با هدف بازپس گیری قره باغ، در سطح کلان تر، تغییر ژئوپلیتیک منطقه آغاز شده بود.

تصرف بخش هایی از قره باغ کوهستانی و الحاق مجدد آن به آذربایجان، موضوعی بود که بیشترین بازتاب را در میان رسانه ها داشت و بخش زیادی از اخبار جنگ را به خود اختصاص داده بود؛ اما این بخش از تحولات، موضوعی فرعی بوده و نباید ما را از اصل ماجرا غافل سازد. آنچه در این جنگ از اهمیت استراتژیک برخوردار بوده و باید مورد رمزگشایی دقیق قرار گیرد هدف اصلی جنگ یعنی «ایجاد مسیر ترانزیتی و ساخت خطوط انتقال انرژی در جنوبی ترین بخش از خاک ارمنستان» و همچنین «نحوه و میزان واکنش روسیه به تحولات منطقه» است.
در سال ۲۰۲۰ و همزمان با بالا گرفتن تنش ها میان آذربایجان و ارمنستان، تحرکات نظامی روسیه نیز افزایش یافته و در چند مرحله شاهد برگزاری رزمایش نظامی در نزدیکی مرزهای قفقاز جنوبی بودیم. هر چند که مقامات روس بارها اعلام کردند که هیچگونه ارتباطی بین فعالیتهای نیروهای مسلح فدراسیون روسیه و تشدید تنش در مرز ارمنستان و آذربایجان وجود ندارد؛ اما ناظران سیاسی و کارشناسان مسائل منطقه به خوبی از نیت واقعی مسکو آگاه بودند؛ زیرا برای بیش از یک دهه، روسیه اعلام می کرد که قفقاز جنوبی بخشی از حوزه نفوذ ممتاز این کشور است و به غرب هشدار می داد که از دخالت در آن خودداری کند.
غرب به خوبی می دانست که روسیه در برابر تحولات اخیر قفقاز جنوبی ساکت نخواهد نشست. در این سال و در پی افزایش درگیری ها در قفقاز جنوبی، روسیه و ارمنستان رزمایش مشترکی را برگزار کردند و حتی در برهه ای از جنگ، اخباری از کمک های پنهانی مسکو به ارمنستان منتشر شد.
بخشی از گمانه زنی های تحلیلگران مسائل منطقه که در رسانه ها منتشر می شد به موضع روسیه در قبال جنگ قره باغ اختصاص داشت. واقعیت آن بود که روسیه دارای یک سیاست خارجی منحصر به فرد است و بسیاری از سیاستمداران و تصمیم سازان، درک عمیقی از نحوه سیاست گذاری این کشور ندارند به همین دلیل در موارد بسیاری از بدعهدی مسکو در برخی توافق های سیاسی شگفت زده می شوند.
جای هیچ شکی نیست که روسیه در بحران قره باغ، از تسلط آذربایجان و ترکیه بر منطقه احساس نگرانی می کرد؛ اما وقایع سال ۲۰۱۸ که در ارمنستان رخ داد، در نحوه نگاه مسکو به این کشور نیز تغییراتی ایجاد کرده بود. بر این اساس از ابتدای دولت نیکول پاشینیان، مسکو همواره از گرایش وی به غرب احساس نگرانی می کرد. پاشینیان نیز در همان جلسه نخست خود با هیئت دومای روسیه اعلام کرده بود که قصد دارد به موازات حفظ ارتباط خود با روسیه، روابط با غرب را نیز تقویت کند. به همین دلیل پوتین، سیاست خود در قبال ارمنستان را به گونه ای پیش برده بود که فشارها بر دولت پاشینیان افزایش یافته و نیازمندی این کشور به روسیه حفظ شود.
از این منظر جنگ قره باغ در سال ۲۰۲۰ علیرغم چالش هایی که برای روسیه ایجاد کرده بود، فرصتی استثنائی نیز محسوب می شد؛ متحدان غربی پاشینیان نمی توانستند به شکل آشکار از یکی از طرف های درگیر حمایت کنند و ارمنستان برای نجات خود چاره ای جز کمک خواستن از روسیه نداشت.
در مورد نحوه کمک رساندن روسیه به ارمنستان باید به نکته ای مهم توجه داشت. دخالت روسیه در تحولات قفقاز (حتی کمک های پنهانی مسکو به ارمنستان) به گونه ای نبود که روند جنگ را به نفع این کشور متحول سازد. در این جنگ، مسکو بیش از هر چیز به دنبال تثبیت مجدد سلطه و نفوذ خود بر ارمنستان بود و سیاست خارجی این کشور در سال ۲۰۲۰ نیز بر این اساس طراحی و اجرا شد.

جنگ قره باغ به مدت چندین هفته ادامه یافت و سرانجام دو کشور در ۱۰ نوامبر ۲۰۲۰ با میانجیگری مسکو، توافقنامه ای با ۹ بند را امضا کردند که شامل توقف فوری جنگ، تبادل اسرا، اجساد و غیره می شد. اما آنچه بیش از همه اهمیت داشت، افزایش حضور نظامی روسیه در منطقه بود که در ۳ بند توافقنامه مذکور گنجانده شده بود:
بند ۳ توافقنامه : نیروهای حافظ صلح فدراسیون روسیه، شامل ۱۹۶۰ سرباز مسلح، ۹۰ خودروی زرهی و ۳۸۰ خودروی موتوری و یگان های ویژه تجهیزات، باید در طول خط تماس در قره باغ کوهستانی و در امتداد کریدور لاچین مستقر شوند.
بند ۴ توافقنامه : همزمان با خروج نیروهای ارمنی، نیروهای حافظ صلح فدراسیون روسیه باید به مدت ۵ سال در امتداد خطوط درگیری مستقر شوند. این دوره به طور خودکار برای دوره های پنج ساله بعدی تمدید می شود؛ مگر اینکه یکی از طرفین شش ماه قبل از انقضای دوره جاری این بند را فسخ کند.
بند ۵ توافقنامه : برای نظارت کارآمدتر بر اجرای توافقات طرفین، یک «مرکز صلح» برای نظارت بر آتش بس ایجاد خواهد شد.
توافق مسکو شاید برای بسیاری از ناظران به معنای پایان جنگ قره باغ بود اما برای افرادی که مسائل را در سطح کلان تر یعنی سطح استراتژیک تحلیل می کردند پر واضح بود که این توافقنامه به هیچ وجه، منافع بازیگران پشت پرده و طراحان استراتژی کلان را محقق نساخته بود. به همین دلیل قابل پیش بینی بود که توافق مذکور دوام چندانی نخواهد داشت.