فیلم قلمرو بهشت اثر «ریدلی اسکات» کارگردان بزرگ سینمای جهان است. اسکات به سبب آثار شاخصی همچون گلادیاتور، بیگانه، فتح بهشت، پرمتئوس و … در عرصه سینما نزد علاقه مندان شناخته شده و معروف است.
پیش از آغاز تحلیل باید به نکته ای مهم درباره فیلم اشاره کنیم. ریدلی اسکات در انتخاب موضوع فیلم، اقدامی هوشمندانه انجام داده است. جنگ های صلیبی میان مسیحیان و مسلمانان چند قرن به طول انجامید. در این برهه، جنگ های زیادی اتفاق افتاد که گاهی مسلمانان و گاهی مسیحیان پیروز نبرد بودند. اما زمانی که صلاح الدین ایوبی به عرصه جنگ وارد شد، بدترین شکست را به مسیحیان وارد ساخته و برای چندین قرن، دست مسیحیان را از سرزمین مقدس کوتاه کرد.
اسکات درصدد به تصویر کشیدن این شکست بزرگ تاریخی است و آن را به گونه ای حماسی و قهرمانانه روایت کرده است. البته وی از به تصویر کشیدن این شکست، هدف خاصی دارد که به شرایط سیاسی آن دوره مربوط می شود.
فیلم قلمرو بهشت یک اثر بسیار پیچیده و خاص است که هنر فیلمسازی اسکات را به خوبی نشان می دهد. این فیلم به سبک سمبلیک ساخته شده و همانند همیشه این مسئله از دید منتقدان داخلی و خارجی پنهان مانده است. فیلمنامه قلمرو بهشت از دو لایه داستانی تشکیل شده است. لایه ظاهری فیلم مربوط به وقایع جنگ صلیبی و فتح بیت المقدس توسط «صلاح الدین ایوبی» فرمانده مقتدر مسلمانان و بیرون راندن مسیحیان توسط وی است.
لایه پنهان داستان نیز به زندگی شخصیتی تاریخی می پردازد که در جریان تحلیل فیلم به آن خواهیم پرداخت. برای رمزگشایی فیلم، یکی دیگر از آثار اسکات را که با فیلم قلمرو بهشت مرتبط است، مقایسه کرده و شباهت های موجود میان دو فیلم را توضیح خواهیم داد.
برخی منتقدان معتقدند که نیم ساعت نخست فیلم که به جریان زندگی «بالین» در فرانسه می پردازد غیرضروری و شاید اضافی است. این انتقاد ما را به یاد نقدهایی که به «پیتر جکسون» در قسمت اول هابیت می شد می اندازد. در اینجا نیز منتقدان به دلیل عدم درک وجه سمبلیک فیلم و تحلیل لایه ظاهری آن دچار گمراهی شده اند و نتوانسته اند علت اصرار کارگردان به وجود برخی سکانس ها در فیلم را بفهمند.
ریدلی اسکات در خلق درام از سه دسته یا گروه بهره می برد. گروه نخست مسیحیان به رهبری پادشاه اورشلیم و نه پاپ، مسلمانان به رهبری «صلاحالدین ایوبی» و گروه سوم عده ای از مسیحیان جنگ طلب و افراطی با رهبری فردی به نام «رینالد دوشاتیلون» با بازی «برندن گلیسون» است. پروتاگونیست در لایه ظاهری فیلم، دو گروه نخست هستند که به دنبال حفظ صلح و آرامش در اورشلیم و ممانعت از آغاز جنگ جدید هستند. آنتاگونیست نیز همان گروه افراطی است که به طور مکرر تلاش می کند تا صلح موجود میان دو گروه نخست یعنی مسلمانان و مسیحیان را به چالش بکشد.
این موضوع را «کریستوفر اور» منتقد غربی نیز مورد تایید قرار داده است. وی معتقد است که در فیلم قلمرو بهشت، درگیری اصلی بین ارتش مسیحی و مسلمان نیست؛ بلکه بین شخصیت های قابل احترام و دوستدار صلح از هر دو طرف و اقلیت هایی افراطی و خونخوار هر دو است که قصد دارند آنها را به سوی جنگ سوق دهند.
اما آنچه منتقدان مطرح سینمای جهان بدان توجه نکرده اند، سبک سمبلیک داستان است. در لایه پنهان فیلم، شرایط قدری متفاوت است. در اینجا پروتاگونیست، همان قهرمان فیلم یعنی بالین است و آنتاگونیست فیلم نیز خطری است که در اثر اختلاف و تقابل میان مسلمانان و گروه افراطی مسیحی به وجود آمده و جان مردم بی پناه و ستمدیده اورشلیم را تهدید می کند. برای درک بهتر این مسئله لازم است مطالب مربوط به لایه پنهان فیلم که در ادامه خواهیم گفت را مطالعه کنید.
یکی از موضوعات چالش برانگیز که هم در بین منتقدان داخلی و هم غربی ها بحث های زیادی به راه انداخت، نحوه نگاه ریدلی اسکات به اسلام و مسلمانان است. اسکات در بخش هایی از فیلم، تصویری انسانی، با شرافت و صلح جو از مسلمانان و علی الخصوص صلاح الدین ارائه می دهد. علاوه بر شخص صلاح الدین، معاون وی یعنی «محمد آل فیض» نیز به شکلی کاملا درست شخصیت پردازی شده و نماد یک انسان مسلمان جوانمرد است که بخشش بالین در ابتدای فیلم در بیابان را با عملی متقابل پاسخ می دهد. البته در بخش هایی دیگر از فیلم، تصویری خلاف واقع از آموزه های اسلام به مخاطب نشان داده می شود که در جریان تحلیل با جزئیات به آن اشاره خواهیم نمود.
فیلم قلمرو بهشت در غرب با انتقادهای زیادی مواجه شد. نسخه اصلی فیلم با نسخه نهایی آن که اجازه اکران یافت، تفاوت هایی دارد. در نسخه نهایی که به صورت محدود اکران شد، حدود ۵۰ دقیقه از صحنه های جنگ میان ارتش صلیبی به فرماندهی «گی دو لوزیان» و مسلمانان با فرماندهی صلاح الدین حذف شده است. این بخش از فیلم که شکست ارتش مسیحی از سپاهیان مسلمان را به تصویر می کشد برای صاحبان هالیوود و منتفذان غربی ناخوشایند بوده و به همین دلیل اجازه پخش آن را صادر نکردند. ریدلی اسکات با اظهار ناراحتی از حذف بخشی از فیلمش توسط این جریان در جایی گفته است:
«فیلمنامهی قلمرو بهشت در اختیار فردی عصبی قرار گرفت و وی با تحت فشار قرار دادن کمپانی سرمایهگذار، منجر به حذف بخش هایی از فیلم شد…» .
باید توجه داشت که فیلم قلمرو بهشت در برهه ای نوشته و ساخته شد که بحث تقابل مسیحیت با جهان اسلام به طور جدی در فضای سیاسی و رسانه ای غرب و به خصوص آمریکا رونق یافته بود. وقوع حادثه یازده سپتامبر و تبلیغات گسترده رسانه های غربی درباره دست داشتن مسلمان ها در آن باعث شد تا نوعی نگاه تهاجمی نسبت به کشورهای اسلامی در جوامع غربی شکل گیرد که نتیجه آن حمله ناتو به کشورهای اسلامی و اشغال افغانستان و عراق بود. جنگی که از آن تحت عنوان جنگ صلیبی جدید یاد می شد و مباحث زیادی پیرامون ادامه جنگ های صلیبی میان مسیحیان و مسلمانان در رسانه ها به راه انداخت. حال شاید بهتر بتوان دلیل حذف سکانس های مربوط به شکست ارتش مسیحی از مسلمانان توسط جریان صاحب نفوذ در هالیوود را درک کرد.
نکته پایانی که باید در مقدمه تحلیل مورد توجه قرار گیرد پیام اصلی فیلم است. این پیام درباره عواقب آغاز جنگ های صلیبی جدید میان غرب مسیحی و اسلام در ابتدای قرن ۲۱ است که می توانست تهدیدی جدی برای مهم ترین مسئله مورد توجه سازندگان فیلم ایجاد نماید.
در ابتدای فیلم، متنی به نمایش در می آید تا بیننده را با آنچه در گذشته رخ داده آشنا سازد و فضای کلی فیلم را برایش شرح دهد:
«حدود ۱۰۰ سال از تصرف اورشلیم توسط ارتش مسیحی می گذرد».
«رنج و فقر، اروپا را فرا گرفته است. ارباب و رعیت در جستجوی ثروت و یا رستگاری، راهی سرزمین مقدس (فلسطین) می شوند».
«یک شوالیه برای پیدا کردن پسرش به خانه باز می گردد».
داستان فیلم در سال ۱۱۸۴ در کشور فرانسه آغاز می شود. یعنی ۳ سال پیش از وقوع شکست تاریخی مسیحیت در برابر مسلمانان که منجر به بازپس گیری بیت المقدس توسط ارتش مسلمانان به فرماندهی «صلاح الدین ایوبی» شد.
کارگردان در لایه ظاهری فیلم با انتخاب این برهه از تاریخ جنگ های صلیبی در واقع به دنبال بررسی وضعیت جامعه اروپای آن روزگار و دلایل وقوع این شکست تاریخی است. برای درک بهتر فیلم لازم است اندکی با پیشینه تاریخی جنگ های صلیبی آشنا شویم. سال ۱۰۹۹ میلادی یعنی حدود هزار سال قبل، ارتش مسیحی با فرماندهی یک شوالیه به نام گادفری به سمت اورشلیم حرکت کرده و آن را تصرف می کنند. مسیحیان بعد از تصرف اورشلیم تمام مسلمانان را قتل عام می کنند. در بخشی از فیلم نیز به این ماجرا اشاره می شود.
گادفری پس از تصرف اورشلیم طی نامه ای به پاپ گزارش می دهد که در جنگ چه اتفاقاتی رخ داد. بخشی از این نامه چنین می گوید: «اگر می خواهید بدانید با دشمنانی که در بیت المقدس به دست ما افتادند چه معامله ای شد. همین اندازه بدانید که سربازان ما در رواق سلیمان و معبد مقدس در دریایی از خون مسلمانان می تاختند و خون تا زانوی اسبان ما می رسید…».
تا حدود ۱۰۰ سال پس از این قتل عام، اورشلیم در تصرف مسیحیان قرار داشت. اما بالاخره در سال ۱۱۸۷ میلادی مسلمان ها طی نبرد «حطین» به فرماندهی صلاح الدین ایوبی مسیحیان را شکست داده و اورشلیم را بازپس می گیرند. فیلم قلمرو بهشت به سه سال پیش از این شکست بازگشته و به تحلیل پیش زمینه های آن را می پردازد.
در ابتدای فیلم شاهد کندن قبر برای یک زن جوان هستیم که در ادامه متوجه می شویم که همسر قهرمان فیلم بوده و به خاطر از دست دادن نوزاد خود دست به خودکشی زده است.
از همان نخستین سکانس های فیلم کارگردان درصدد القای فضای نامساعد جامعه مسیحی آن دوران که تحت حاکمیت مطلق کلیسا قرار داشت برمی آید. المان هایی همچون فضای تیره، وزش باد سرد، دانه های پراکنده برف، صدای کلاغ، سیب فاسد و کرم خورده در دست کشیش، بحث یکی از قبرکن ها با کشیش درباره غیرقابل پذیرش بودن دستورات مسیحیت در مورد زنی که خودکشی کرده و در نهایت دزدیدن گردنبند جسد توسط کشیش، همگی گویای فضای تیره و غیرانسانی جامعه اروپا در آن برهه هستند که گرفتار رخوت، خرافه و سوء استفاده از دین توسط کلیسا بوده است.
در ادامه فیلم شاهد ورود تعدادی از شوالیه های صلیبی به روستای مورد نظر هستیم. کشیش به محض دیدن شوالیه ها به طرف آنها رفته و تعظیم می کند. سپس به سرعت دنبال آنها می رود. حین رفتن به قبرکن ها توصیه می کند که قبل از خاکسپاری سر جسد را از بدنش جدا کنند…
در بخش دیگری از فیلم شاهد اعتقادات خرافی کلیسا درباره جدا کردن سر افرادی که دست به خودکشی زده اند، هستیم که مجددا قبرکن با کشیش بر سر آن بحث می کند. همچنین بعد از ورود کشیش به روستا شاهد گفتگوی او با مقام مافوق خود یعنی اسقف هستیم. در این گفتگو، اسقف از او می خواهد برادرش را از زندان آزاد کند تا بتواند در ساخت کلیسای جدید از توانایی های او استفاده کند.
سپس اسقف جملات تامل برانگیزی را درباره عملکرد کلیسا بر زبان می آورد: ما در اجرای قانون بسیار تند عمل کردیم. گاهی از خودم می پرسم آیا مسیح هم اینگونه رفتار می کرده؟ شک دارم مسیح هم توانایی انجام کارهایی که ما به اسم قانون انجام می دهیم را داشته باشد…
همزمان با آزادی قهرمان داستان از زندان، شوالیه ها به قصر ارباب روستا وارد شده و در حال صرف شام هستند. ارباب درباره اوضاع جنگ های صلیبی از آنها سوال می کند…
هنگام صرف شام، شوالیه ها درباره اوضاع اورشلیم برای ارباب روستا توضیح می دهند و از متحد شدن کشورهای اسلامی توسط صلاح الدین صحبت می کنند. کارگردان در حال آماده سازی ذهن بیننده برای نبردهای پیش رو با مسلمانان است. سپس ارباب که برادر گادفری است از جایگاه او به عنوان بارون اورشلیم احساس ناخرسندی می کند. در جایی دیگر از فیلم نیز او را به دلیل اینکه هم شوالیه است و هم راهب مسیحی مورد انتقاد قرار می دهد.
تا اینجا فیلم، شاهد شکاف میان برادرها در دنیای مسیحی فیلم بوده ایم. اختلاف میان بالین و برادرش که کشیش روستاست و همچنین اختلاف میان ارباب و برادرش گادفری. این در حالی است که مسلمانان در حال متحد شدن بوده و قرار است این دو جبهه به زودی در مقابل هم قرار گیرند.
کارگردان از همین ابتدای فیلم در حال چینش مقدماتی جهت شناساندن صلاحالدین به مخاطب است. این شیوه که در آن کارگردان به معرفی شخصیت پیش از ورودش به عرصه فیلم از زبان دیگران می پردازد، موجب می شود مخاطب اشتیاق بیشتری برای دیدن وی داشته باشد.
بالین پس از آزاد شدن از زندان به آهنگری برگشته و پیش از شروع به کار، لباس و سبدی که برای نوزاد خود ساخته بود را در آتش می اندازد. صبح روز بعد شوالیه ها به سراغ او می آیند تا آهنگر برای اسب هایشان نعل تازه بزند. گادفری در گفتگو با بالین درباره مادرش سخن می گوید. در حین گفتگو بالین می فهمد که گادفری پدرش است…
برادر بالین که کشیش روستاست دائما در پی آزار و اذیت اوست. او دائما از بالین می خواهد تا به جنگ های صلیبی بپیوندد تا بتواند املاک وی در روستا را تصاحب کند. کشیش همواره به سراغ او می آید و به تلاش خود ادامه می دهد. پس از رفتن شوالیه ها کشیش مجددا با بالین صحبت می کند و در این بین متوجه می شود که هنگام تدفین، سر همسرش را قطع کرده است. بالین دچاز خشم شدید شده و شمشیری را در شکم برادرش فرو می کند. سپس پا به فرار می گذارد…
در ابتدای تحلیل گفتیم که فیلم قلمرو بهشت دارای دو داستان موازی است که یکی به صورت آشکار و دیگری به صورت نمادگرایانه و پنهان تا انتها ادامه پیدا می کنند. این سکانس از فیلم، نخستین بخشی است که نشانه ای از داستان پنهان را به تصویر می کشد.
کشته شدن یکی از افراد وابسته به حکومت توسط قهرمان داستان و فرار او از محل زندگی خود، همان نشانه مهم است. داستان پنهانی که به شکلی هنرمندانه در پشت داستان اصلی گنجانده شده، داستان زندگی منجی و قهرمان بزرگ یهود یعنی موسی ع می باشد. نویسنده و کارگردان قلمرو بهشت در ساخت این فیلم از منابع اسلامی و مسیحی استفاده کرده اند. ماجرای کشته شدن یکی از وابستگان حکومت فرعون به دست موسی ع و فرار او از مصر در منابع مختلفی آمده است که نویسنده فیلمنامه با حفظ کلیت قضیه، جزئیات را تغییر داده است.
قرآن کریم در سوره قصص به این ماجرا اشاره کرده است :
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ
و موسی (روزی) بیخبر اهل مصر به شهر در آمد، آنجا دید که دو مرد با هم به قتال مشغولند، این یک از شیعیان وی (یعنی از بنی اسرائیل) بود و آن یک از دشمنان (یعنی از فرعونیان) بود، در آن حال آن شخص شیعه از موسی دادخواهی و یاری بر علیه آن دشمن خواست، موسی مشتی سخت بر آن دشمن زد، قضا را بدان ضربت او را کشت. موسی گفت: این کار از فریب و وسوسه شیطان بود (تا این کافر ظالم را با مؤمنی به قتال برانگیخت و عاقبت به هلاکت رسید) که دشمنی شدید شیطان و گمراه ساختن آدمیان به سختی آشکار است.
وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ
و در این حال مردی (مؤمن) از دورترین نقاط شهر مصر شتابان آمد و گفت: ای موسی رجال دربار فرعون در کار تو شورا میکنند که تو را به قتل رسانند، به زودی از شهر بیرون گریز، که من درباره تو بسیار مشفق و مهربانم.
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
موسی از شهر مصر با حال ترس و نگرانی و مراقبت از دشمن بیرون رفت، گفت: بار الها، مرا از شر (این) قوم ستمکار نجات ده.
در ادامه به نشانه های دیگری از زندگی حضرت موسی ع که توسط ریدلی اسکات در فیلم گنجانده شده اشاره خواهیم کرد.
پس از فرار بالین از روستا، گروهی از افراد کلیسا به سراغش آمده و از گادفری می خواهند تا او را تحویل دهد. گادفری از اینکار امتناع کرده و جنگی در می گیرد…
این سکانس ها با هدف حذف گادفری از جریان فیلم ساخته شده تا قهرمان اصلی بتواند نقش مهم خود را ایفا نماید. درباره بالین و نسبت وی با گادفری باید به نکته ای توجه داشت. گادفری در جریان فتح اورشلیم توسط مسیحیان در سال ۱۰۹۹ میلادی، فرماندهی ارتش مسیحی را برعهده داشت و آن نامه تاریخی را به پاپ نوشت.
جریان کنونی فیلم حدود ۱۰۰ سال پس از این تصرف و کشتار مسلمانان به وقوع می پیوندند. بنابراین فاصله زمانی این دو شخصیت بسیار زیاد است. بر اساس کتب تاریخی مورخان مسیحی و مسلمان، گادفری در سال ۱۱۰۰ میلادی و حدود ۹۰ سال قبل از فتح اورشلیم توسط صلاح الدین ایوبی از دنیا رفت. مرگ وی در اثر اصابت تیر در جریان محاصره شهر «عکا» اتفاق افتاد.برای اطلاع دقیق تر از جزئیات آن می توانید آثاری همچون «تاریخ دمشق»، « الکامل فی التاریخ نوشته علی بن اثیر» و « اتعاظ الحنفا نوشته احمد مقریزی» را مطالعه نمایید.
همچنین در کتب تاریخی مسیحی نیز تاریخ ولادت وی را در حدود سال ۱۰۶۰ میلادی دانسته اند. در این منابع نیز تاریخ درگذشت او سال۱۱۰۰ میلادی ذکر شده است.
نکته ای که باید درباره فیلم قلمرو بهشت مد نظر داشت این است که نویسنده شخصیت های تاریخی و زمان زندگی آنها و همچنین نسبت آنها با یکدیگر را بنا به سلیقه خود تغییر داده است. همین موضوع موجب برخی نقدها به فیلم شده و بسیاری از منتقدین از این جهت ریدلی اسکات را به تحریف تاریخ متهم ساخته اند. در ادامه تحلیل، مواردی از این تغییرات را توضیح خواهیم داد.
گادفری به دلیل زخم عمیقی که برداشته در طول سفر رنجور و ضعیف می شود. گروه به جنوب ایتالیا رفته و برای سفر دریایی به فلسطین آماده می شوند. در آنجا به دلیل وخامت حال گادفری توقف می کنند. در این بخش از فیلم با یکی از شخصیت های افراطی و جنگ طلب مسیحی یعنی « گی دی لوزینان » آشنا می شویم. وی فرمانده شوالیه های مقر پادشاهی است و قرار است با خواهر پادشاه ازدواج کند.
این سکانس تامل برانگیز نشان دهنده اشراف نویسنده و کارگردان فیلم بر منابع اسلامی است. در این سکانس، بالین درون حیاط نشسته است. یکی از افراد گادفری از طبقه بالا به سراغ او آمده و صدایش می زند. به وضعیت مکانی دو شخصیت دقت کنید. یکی روی زمین و دیگری در بالا
سپس شخصیت اصلی داستان با پیام رسان همراه می شود و در بالا از چندین پرده (مرحله) عبور می کنند. در نهایت شخصی که همراه وی است می ایستد و می گوید: «اجازه ندارم جلوتر از این بیایم».
بعد از این جمله، بالین به تنهایی مسیر را ادامه داده و به سمت پدرش می رود و به اندازه دو سر یک کمان یا کمتر به وی نزدیک می شود. در آنجا رسالتی بر دوش وی قرار می گیرد و به مقامی جدید می رسد…
شاهکاری بود از عالیجناب اسکات خصوصا نسخه کارگردان ۱۹۵ دقیقه ...